2737
2739

مامانم خیلی باهمه مشکل داره کلا هیچ رابطه خانوادگی با کسی ندارن چون اخلاقش بده با همه دعوا میکنه پرتوقع هستش برا همین خانواده ام خیلی تنهان، منم همیشه دعوتشون میکنم  که حال و هواشون عوض بشه کمتر اذیت باشن خدا خیر بده شوهرمم خیلی همراهم هست و تحمل میکنه اخلاق های مامانمو

مثلا کلا حرفاش فوحش اصلا آروم حرف نمیزنه فقط داد میزنه به همه چیز و همه کس گیر میده فکر میکنه همه باهاش دشمنی دارن  همیشه دنبال جلب توجه  تو خونمون همه همیشه هواشو دارن مناسبت ها کادو بهش میدن وااااای به حال روزی که کسی یادش بره یعنی چنان آشوبی به پا میکنه که همه مون شده قرض و قوله کنیم براش کادو میگیرم بیشتر خواهرام من کمتر البته

کلا از همه انتظار داره ، همیشه لحنش بده ، تیکه میندازه ، دلم برای عروسمون میسوزه اصلا جواب نمیده انقدر ما خواهرا هواشو داریم ولی مامانم انقدر کنایه حرف میزنه باهاش

هیچ خاطره خوشی هیچ کدوممون با مادرمون ندارین متاسفانه هیچچچچچ

خاطرات کودکی ما فقط دعوا مرافه مامانم بود با همه پدرم ما خواهر برادرا همسایه ها فامیل .....

با هیچ کس سازگار نیس ، همیشه گریه میکنه من بدبختم من شانس ندارم ....   الان بهتر شده قبلا ما بچه بودیم انقدر خود زنی میکرد سرش و میکوبید به دیوار موهاش و میکند وقتی چیزی باب میلش نبود

بابام خیلی هواشو داره خیلی 

همه میگن هر مردی بود یه دقیقه تحملش نمیکرد انقدر رفتارش بده  مثلا با بابام میره بیرون انقدر داد میزنه سر بابام که بیچاره خجالت زده اس همیشه

همیشه فوحش میده به بابام و بقیه

نمیدونم چرا اینجوریه ولی همه برادراش و فامیلاش هم ترکش کردن چون‌ همیشه پرتوقع و بددهن بوده هرچی ما کمکش میکنیم درست نمیشه

خیلی برای خانواده ام ناراحتم

چون من که سر خونه زندگیمم  بیشتر اونا توعذابن که باهم زندگی میکنن خواهرام بامن حرف میزنن میگن بخدا خسته شدیم  میخوایم بزاریم بریم 

همه مون فقط بخاطر بابام جمع میشیم اونجا

مثلا مامانم یه لیوان چایی میخواد انقدر غر میزنه که کوفتت میشه

مثلا خواهرزاده ام میگه مامانی یکم آب میدی میگه مگه دستت شکسته پاشو خودتو تکون بده🤦‍♀️🤦‍♀️

یعنی فقط بدلحن و بددهن حالا فوحش ها رو نمینویسم 

مثلا تلوزیون میبینه به بازیگر فیلم فوحش میده مهمون هم داشته باشیم باز کار خودشو میکنه  همه ما خجالت میکشیم

انقدر سریع بهش برمیخوره میزنه زیر گریه که مهمونی و خراب میکنه

مثلا خونه من باشه یه نوشیدنی سر سفره رو نخورده کسی حواسش نباشه وسایل پذیرایی جمع بشه اونو میزنه تو روت میگه 🤦‍♀️🤦‍♀️

همیشه بهترین قسمت غذا برای مامانم میزاریم  ولی همیشه غر میزنه

همیشه همه مون حسرت داشتن یه مادر مهربون و داشتیم که باهم درد ودل کنیم 

فقط کافی یه حرف بهش بزنیم بخدا داستانی درست میکنه که بیا و ببین

مثلا من باهاش درد و دل کردم از خانواده شوهرم رفته بود به عمه ام گفته بود  خواهرم شنیده بود به من گفت یعنی من اشک میریختم که آبروم رفت  این یه درد و دل و یه راز بود این همه میسپاریم بین خودمون باشه باز  به کسایی که ربط نداره حرف و میزنه

خلاصه یعنی تعطیلی باشه بابام و بقیه خانواده فقط دنبال یه راه فرارن خونه نمونن ِغرغرهای مامانمو بشنون

دیروز خودم رفتم دنبالشون اوردمشون پیش خودم

که تنها نباشن

ولی خیلییییی باهمه میجنگه  بخدا نمیزاره یکم لذت ببریم دور هم هستیم

تنها دلخوشی ما فقط وجود پدرمه  همه همون بخاطر اون تحمل میکنیم چون واقعا یک فرشته است 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اصلا به این فکر نمیکنه کسی ناراحت میشه 

کار خودشو میکنه

اگرم بهش بگن  اصلا انتقاد پذیر نیست  صحرای کربلا به پا میکنه برای همین همیشه همه سکوت میکنن

الان‌با صدای گوشی مامانم بیدار شدم روی ساعت بود اذان داد انقدر صدا بلند بود همه بیدار شدن🤦‍♀️🤦‍♀️

اصلا نه غدر خواهی بلده و نه غرورش و زیر پاش میزاره

2728

ما هرچی داریم از فداکاری و گذشت و مهربونی پدرمه

بعد ۱۲۰ سال اگر پدرم نباشه هیچ کدوم ما دور مامانم جمع نمیشیم همه هم اعلام کردن هیچ کس از خانواده مون راضی نیست ازش نگه داری کنه  


ما هرچی داریم از فداکاری و گذشت و مهربونی پدرمه بعد ۱۲۰ سال اگر پدرم نباشه هیچ کدوم ما دور مامانم ج ...

عزیزم چکاریه یواشکی بگو بیان پدرتو با خواهر برادرات دعوت کن یه دو ساعت بدور از مادرت اعصابشون آروم باشه

عزیزم چکاریه یواشکی بگو بیان پدرتو با خواهر برادرات دعوت کن یه دو ساعت بدور از مادرت اعصابشون آروم ب ...

خیلی به این قضیه فکر کردم بخدا


من حتی چندبار کل خانواده ام رو به خرج خودمون بردیم مسافرت که روحشیون عوض بشه  ولی بخاطر اخلاقای مامانم ....😣😣😣

انقدر زیر لب کنایه میزنه فکر میکنه کسی نمیشنوه من بچم توی ماشین بغلش خوابیده بود‌   یه جا منظره خوب بود همگی پیاده شدیم عکس بگیریم   خب مامانم چون بچه من بغلش خواب بود نمیشد پیاده بشه خیلی هم هوا سرد بود

بعد معمولا جوونا دنبال عکس و .... اینان  برگشت بلند گفت ما رو اوردن که پرستار بچه شون باشیم انقدر دلمممم شکست 

بعد اون هیچ وقت مسافرت نبردیمشون  چون اونا ماشین ندارن ماهم دیگه دعوتشون نکردیم ببریم جایی

ولی همیشه به بابام میگم ایکاش میشد با تو تنهایی بریم سفر


2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز