دیشب خونه داییم دعوت بودیم ، موقع شام به زنداییم گفتم کمک لازم دارین بهم بگین ، بعد داییم داشت برنجو قاطی میکرد گف بیا برنجو بکش ، گفتم باشه ، اومدم برم سمته قابلمه برنج ، زنداییم ازون طرف گف نه من برنجو دسته بچه مچه نمیدم ، یه جاش خراب میشه میندازن تقصیر من ، تو باید بری سفره بچینی😶😶
حالا من ۲۳سالمه نزدیک دوساله عروسی کردم ، خونه زندگی دارم انقدر ناراحت شدم ازین حرفش .
به گو.زت
دیگه نگی بیام کمک
نکبت
بشین دست به سیاه سفیدم نزن
این کارا رو میکنه که خونش نرین
من بودم خوشحالم میشدم دیگه کار نمیکردم
اگه هم میگفتن مثلا بیا ظرف بشور میگفتم عه من بچم میزنم یه موقع یه بشقاب میشکنم
چرا هر کسی باشه ناراحت میشه ولی خب نمیشه شمشیر برداری با همه بجنگی
ایش منم یه زنعموم اینجوریه نمیدونم چشه
یه بار خونه مادربزرگم بودیم تو سفره روبروی منو مامانم نشسته بود وضع بابام خیلی خوب نیست متاسفانه
جلوی ما برگشته میگه عموم که شوهرش باشه کارت حقوقش دست منه هرچی میخوام میخرم
منم تو دلم گفتم بدبخت کارت شوهرت دستته پز میدی من که حقوق شوهرم تو کارت من واریز میشه اصلا نمیفهمه چکار میکنم چکار نمیکنم مگه پزه آخه این
