2733
2739
عنوان

فکر میکنم تو کل دنیا فقط شوهر من اینطوریه

| مشاهده متن کامل بحث + 636459 بازدید | 2655 پست

اسی پیام قبلیمو خوندی؟

ببین پدر من دکتر هم میرفت سال ها قرص می‌خورد باور کن اون قرص ها هیچ تاثیری روی بی مسولیتی و این چیزایی که گفتی ندارن این چیزا ذاتیه این آدما هم ذاتشون خرابه

باور کن تو این ۲۰‌ سال یه لحظه امیدوار کننده از بابام ندیدم چه وقتی قرص می‌خورد چه وقتی نمی‌خورد

خواهشاً نمون 

فقط فرار کن و بچتو نجات بده و هیییچ وقت هم نذار پدرشو ببینه

کلا پدرش رو از زندگیش پاک کن

من همیشه آرزو میکردم که ای کاش پدر نداشتم تا داشتن همچین پدری

روزها با زن آفرودیت درونم میجنگم شبها از جنگ خسته او را در آغوش میکشم🍂
اها اینو هم در ادامه بگم پدر خودم هم مشکل روانی داشت و عصبی بود که اونم بخاطر عصبی بودن پدرش و کم تو ...

به هر قیمتی اجازه نمیدم آینده بچم مثل اون باشه یک بار بهش گفتم تو پدرمادرت جفتشون مشکل داشتن ولی شانس این بچه منم این چرخه معیوب رو قطع میکنم اجازه نمیدم پسر منو بچه های پسرم مثل شماها بشن باور کن تمام انگیزه من از طلاق همینه وگرنه با این حال روحی که خودم دارم اگر بچم نبود تا سر کوچه ام نمیتونستم برم چه برسه به طلاق 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
اسی برای شوهرت خیلی ناراحتم اما دلم کبابه برای طفل معصومت برای شوهرت کاری نمیشه کرد چون نمیخواد ولی ...

تصمیمم جدیه به همسرم هم گفتم اگر بخوای کمکت میکنم یک خونه بگیری وسایل بهت میدم بچینی مستقل بشو تو خونت نون خالی بخور ولی به اون خونه برنگرد ولی میگه نمیتونم من آدم تنهایی زندگی کردن نیستم 

فکر کن یک آدم که درآمد داره شغل داره بدنش سالمه پدرمادرش با عزت نفس و اعتماد به نفسش چه کاری کردن که فکر میکنه حتما یکی باید باشه تا این زنده بمونه 

و اینکه اسی فک نکن ببریش مشاور قراره معجزه بشه تلاش کن حالش خوب بشه اما این ادم ۳۵ سال اینطور زندگ ...

بله دقیقا مشاورم همینو گفت که درمانش زمان میبره و تا حدودی میتونه عادی بشه 

2740
فکر کنم دوست داره و بهت نیاز داره

بهم نیاز داره از اول هم برای همین براش زن گرفتن چون تا آخر عمر نمیتونستن کمار خودشون نگهش دارن و ترجیح دادن یکیو بدبخت کنن از همون روزها اول هم پدرشون خیلی ریز و زیر پوستی میگفت بایداینو راه ببری 

حالا خیلی پررو ام شدن مثلا چند سال قبل که باهاشون حرف میزدم گفتم تمام کارها رو دوش منه چه کار خونه چه بیرون میگفت خب چه اشکالی داره خیلی قشنگه که زن همه کارارو بکنه اون میخواد تو مستقل باشی میخواد یک زن قوی از تو بسازه (حرفای پدره دقیقا همه از این جنسه پر از منم منم بدون ذره ای حس شرمندگی و خجالت بدون قبول اشتباهات بدون ارائه راه حل درست فقط قلمبه قلمبه حرف میزد) خداروشکر لااقل با اونا قطع ارتباطم خودشونم میدونن چرا قطع رابطه کردم 

شما نمیتونی از روانپزشک با توحه به شرایطش دارو بگیری و به جای اون داروهایی که میگی واسه جسمش‌میخوره ...

بعد تعطیلات از یک مشاور خوب نوبت گرفتم دقیقا این مورد رو هم میخواستم باهاش مطرح کنم نمیدونم امکانش هست یا نه 

تا اینجا که خوندم  اگر شما طلاقم بگیرید  پسرتون خوشحال نیست  الانم شنا زندگی 2 تفر ...

مساله اینه ما تو خونه درسته همسرم انگار وجود نداره اما کاملا آزاد هم نیستیم مثلا من یک فعالیت جدید داشته باشم برم باشگاه سریع هر کاری میکنه تا نرم تا شاد نباشم از شاد بودن من می‌ترسه خودشم یک بار اعتراف کرد که تو اگر مثل روزای اول ازدواجمون شاد باشی و دورو برت شلوغ بشه سریع منو گل میکنی یا توقعت از من میره بالا 

تو خونه الان برای پسرم یک محیط استرس زایی درست شده مثلا شوهرم اغلب تو اتاقه چند باری رفتم تو اتاق دادو بیداد کردم که تمومش کن ازین اتاق بیا بیرون ما ادمیم چرا حرف نمیزنی و... و این خاطره بری برای پسرم شده هر وقت میرم سمت در اتاق میاد مباد بغلم میکنه میگه تروخدا بذار تنها باشه تروخدا دعوا نکنید خیلی تو استرسه هر لحظه منتظره دعوا کنیم 

در مورد مهمون هم اگر همسرم نباشه خیلیا هستن که بتونم دعوتشون کنم مساله اینه هر کس دورو برمون بوده وقتی اومده خونمون و قیافه گرفتن و حرف نزدن شوهرمو دیده دیگه اطراف ما نیومده 

بازم حرف های مشاورم که جدیدا پیداش کردم و وکیل که گفتن بعد تعطیلات بیا خیلی میتونه روی تصمیمم تاثیر بذاره 

اینو لطفا صادقانه بگو چون نگران زندگی خودم شدم ایشالله که لر نیستید

عزیزم این چه حرفیه همه جا خوب و بد پیدا میشه گلم لر ها آدم های فوق العاده خوبی هستن قطعا توشون آدم بد هم هست مثل همه جای دیگه 

لطفا خیلی روی روابطش نامزدت با خانوادش دقت کن خیلی چیزا دستگیرت میشه 

تمام ۲۶ صفحه تاپیکتون رو خوندم چقدر دلم گرفت واسه همتون همسرتون بنده خدا خیلی گناه داره  البته ...

ای کاش پسرم نبود و این وسط اینقدر آسیب نمی‌دید اونوفت تمان زندگیمو وقف خوب شدن همسرم میکردم به عنوان یک انسان اگر میتونستم یک انسان دیگه رو به زندگی برگردونم این میشد رسالت من تو کل عمرم و همین برام کافی بود مساله اینه که من الان واقعا یا باید پسرم را رو رها کنم بیوفتم دنبال همسرم یا پسرم رو نجات بدم همسرمو رها کنم یعنی وجود این دو تا کنار هم برای من شده یک چیز محال حتی اگر همسرم قبول کنه که بیماری روحی داره نه جسمی باز هم میشه کمکش کرد میشد بره و درمان بشه اما قدرت تحلیلش رو از دست داده برای کارهایش دلایل احمقانه میاره و قبول نمیکنه ذهنش بیماره منم حس میکنم بیشتر ازین بمونم بچه نابود میشه نمیدونم کار درست چیه ولی از مشاوره خوبی وقت گرفتم ببینم اون چی میگه 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز