ازمطب تماس گرفتن وقتمو یادآوری کنن آخرش گفتم سلام برسون😑😑😑😑😑😑😅
یه بار رفته بودیم ساندویچی با دوستم بعد گفت بهمون سس چه سفید یا قرمز منم میخستم بگم سفید نمیدونم چی شد گفتم سیااااه همه خندیدن گفتم سیاه میخای باید بری تعویض روغن خیلی لحظه بدی بود
خونه مادرشوهرم بودم ماه محرم همسایه نذری شیر کاکائو یه پارچ آورد پدرشوهرم گفت ممنون کسی نمیخوره
از آشپزخونه چنان دوییدم که تنه محکمی به پدرشوهرم زدم گفتم من میخورم من میخورم
پدرشوهرم گفت حالا نکشیمون
اون لحظه آب شدم خواستم جمعش کنم
گفتم بهداد میخوره (شوهرمو )
البته پدرشوهرم شوهر خالمم هس
دیروز زن عموی یکیو بهم معرفی کردن گفتم عههه پس فامیلن برای همین شبیه همن
آخه دختر زن عمو چخ نسبت خونی داره با طرف
یه بار دوستم بهم پیام میداد میخاسته بنویسه نتم ضعیفه نوشت ننم ضعیفه
رفته بودم طلا فروشی گفتم ببخشید آقا امروز طلا کیلو چنده؟ با یه حالت عاقل اندر سفیهی گفت چند کیلو میخای؟ 🫠😶🌫️
اومدم گوشی تلفنو بردارم بجای الو گفتم بسم الله رحمن رحیم🥴 طرف قطع کرد
سوتی دیدم..رفتم خونه یکی از آشناها زنگ در زدم طرف هول شده بود بیاد سریع در باز کنه.. خانمش وقتی اومد دم در دیدم ش.ور .ت روی شلوار پوشیده. منم دیدم خندم گرفت گفت بیا داخل گفتم نه عزیزم مشغول بودید زمان بدی مزاحم شدم گفت چطور گفتم لباست ببین..دید خودش از خنده سرخ شد...
