ملامت
جز جور و ستم نداشت با ما یا غیر عتاب و صد ملامت
بشکست سبوی عشق مارا ، هر جام خورَد سرش سلامت
گفتم که خدا مگیرش از من هر چند که باب میل او نیست
کُشت او دلِ ما مثال صیاد ، شکر ایزد و رحمت و سخاوت
شاید که گلیم بخت ما را از روز ازل سیه ببافند
هیهات ز این همه سیاهی، یارب به که دل کند شکایت؟؟
با اینهمه کس نگفت با ما بس کن تو طریق عاشقی را
هر جا که برفت دل به عشقی...نا گه بشکست با قصاوت
جام آر که در شکستن دل مِی را به سبوی خون زنم من
حاشا بکنم من این شکستن ، تا کس نکند مرا ملامت
هرگونه نشر شعر بدون اجازه صاحب اثر مجاز نمیباشد
۱۴۰۲/۰۱/۰۴