2733
2739
عنوان

حالم از مادر پدر خانوادم زندگی گوهم بهم میخوره دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 918 بازدید | 47 پست
منم تو اتاق نشستم و قهرم:)) چقد حالم بده  اه  تف تو این زندگی واقعاااااااااا  ...

سر چی دعوات شد...منم تو اتاقمم گریم از سر عصبانیته دلم میخواد هم قاتل خودم شم هم اونا

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
هرچی سنم میره بالاتر بیشتر به وجود پدرم نیاز پیدا میکنم:)) حالم داره بهم میخوره از این زندگی..

والا من دیگع فهمیدم هیییچ وقت به کسی نیاز ندارم هر وقت هستن حالم اینه

هرکی ی مشکلی داره حالا بابای من از اون ور بوم افتاده کتابی حرف میزنه روزی هزارتا استوری میزاره اونم استوری هایی ک تکراری میرم همه مخاطباش هاید میکنم دوباره درستشون میکنه خیلی اهل پز و اینچیزاس

سر چی دعوات شد...منم تو اتاقمم گریم از سر عصبانیته دلم میخواد هم قاتل خودم شم هم اونا


تایم کاری 

استعفا دادم..

حالم داغونه، 

بعد ی شکست عشقی مزخررررف افسردگی و حال بد و..گفتم بسه پاشم ی سروسامونی ب خودم بدم برم تو اجتماع..تازه داشتم خوب میشدم که گیردادناشون شروع شد..


ول کن، دانشجویی؟

اگه اجازه داری برو سرکار خیلی تاثیر داره رو روحیه‌ات و دور میشی ازشون

کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشه❤رفیقِ همیشگیِ من خُداس❣
2738
هرکی ی مشکلی داره حالا بابای من از اون ور بوم افتاده کتابی حرف میزنه روزی هزارتا استوری میزاره اونم ...

بابای منم ادعاش میشه بیرون خونه داخل خونه انگار چاله میدونه 

والا من دیگع فهمیدم هیییچ وقت به کسی نیاز ندارم هر وقت هستن حالم اینه

نمیدونم عجیب دلم حمایت پدرانه میخواد💔

کاش حالا ک نیست خدا منو ببره پیشش..خستم از اینجاا

کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشه❤رفیقِ همیشگیِ من خُداس❣
بابای منم ادعاش میشه بیرون خونه داخل خونه انگار چاله میدونه 

یبار پسر عموم بهم گفت خیلی فالور دارم دوس دارم باباتو شات کنم ام از پستاش خجالت میکشم هرچقدر بهش میگم این پستا رو نذار هیچ

تایم کاری  استعفا دادم.. حالم داغونه،  بعد ی شکست عشقی مزخررررف افسردگی و حال بد و..گفت ...

عه عزیزم متاسفام جالبیش اینه منم مثل خودت شکست عشقی بدی خوردم حدودا یه ماه میگذره 

رفتم سر کار ولی توزرد از اب دراومد بابام میگه همه همینن نمی خواد بری 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687