حالا دیشب هم مهمون داشتیم بعد از اینکه رفتن منم شروع کردم به مرتب کردن آشپزخونه نیم ساعت تمام با بچم داشت بحث میکرد هر چی خواستم خودمو کنترل کنم دیدم نمیشه بهش میگم چته خوب میگه به تو مربوط نیست این بچه منو روانی کرده منم طاقت نیاوردم سر بطری آب معدنی رو پرت کردم طرفش اونم زد موتور پسرمو شکست