سلام خانما . من و جاریم از ۹ سالگی با هم دوستیم تا الان هم با هم ابدا دعوا نکرده بودیم اگه دلخوری از هم داشتیم به هم میگفتیم عین دو تا خواهر بودیم بچه هامون از هم تفاوت سنی یک سال دارن پسرم ۴ سالشه و پسر اون ۵ . پسر من دو سال رشد مغزش کمتر از سنش بوده و هنوز به جز چند کلمه نمیتونه صحبت کنه و تحت درمانه دکتر گفته سرش داد نزنیم که همین چند کلمه حرف رو هم دیگه نمیزنه.این موضوع رو قبلاً به جاریم گفته بودم.پسرم فوق العاده بچه آروم و بی اذیتی هست اما پسر جاریم فوق العاده عصبی و پرخاشگره و هر زمان بچه من رو میبینه به قدری نعره میزنه سرش که خودش میگه گلوم درد گرفت. امشب جاریم دعوتم کرد حدود دو ساعت که اونجا بودیم پسرش همش اذیت کرد تحمل کردم جاریم با وعده جایزه آرومش میکرد آخر چنان نعره ای سر پسرم کشید که خودش بدنش میلرزید فقط به خاطر این که پسرم رفته بود رو تختش نشسته بود. منم طاقت نیاوردم سرش داد زدم. جاریم به من توپید و به جای این که بچه اش رو ادب کنه با من دعوا کرد که چرا پسرش رو دعوا کردم. تاکسی گرفتم اومدم خونه بدون این که شام بخورم یا به روی خودش بیاره یا عذر بخواد . با توجه به این که دوستم هست و دوسش دارم ناراحتم.شما جای من بودین چکار میکردین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟