2733
2734
عنوان

واااای کلافه شدم از دست آبجیم

152 بازدید | 15 پست

دوستان من اصلا اهل رفت و آمد نیستم یدونه بچه دارم الان تو کل ۶ ماه اخیر اگر کلا ۲ یا ۳ بار خونه آبجیم رفته باشم 

ولی اون یکسره اینجاست ۳ تا بچه داره بچه هاش همه زندگیمو به هم میریزن سرو صدا جیغ جیغ، حتی همسایه پایینی چندبار اومده دم درمون شاکی شده 

اینا به کنار من کار دارم فریلنسرم برنامه دارم دوره آموزشی میبینم

یعنی کلا میاد برنامه های من میریزه به هم صبح که میاد ساعت ۱ نصفه شب میرن

ناهار شام چایی میوه یکسره تو آشپزخونه بشور و بساب خسته میشم

زندگی ندارم

آرامش ندارم

پرده میخرم میان هی میکشن پفک میمالن نخ کش میکنن. توپ میزنن به تلوزیون، واییییی


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

قبلش زنگ میزنه ؟ آگر آره بگو دارم میرم بیرون خونه نیستم یا بگو شوهرم میخواد استراحت کنه 

فقط یه صلوات 🌹ای کاش حاجت منم بسلامتی و دلخوشی براورده بخیر میشد و همسرم دوباره مثل سابق احترام خانوادمو داشت وهمینطور خانوادم احترام همسرمو مثل گذشته البته بسلامتی 😔 باهم حرف بزنن خوش باشن تا بمن هم خوش بگذره(مخصوصا با مادرم)

مگ خودش خونه زندگی نداره؟

همسرت چیزی نمیگه؟

خداوند در قرآن کریم خطاب به کسانی که میگویند : "ما اسلام را قبول داریم اما به بسیاری از دستورات خداوند عمل نمی کنیم ....به صورت دلبخواهی و اختیاری تنها به برخی از واجبات عمل می کنیم و از عمل به سایر احکام خداوند سر باز میزنیم"                                        [آیا به نیمی از کتاب ایمان می آورید و نیمی را انکار میکنید؟!]
الانم سه روزه درگیر اسباب کشی من زندگی ندارم از بعد از ظهرمیان اینجا بچه ها سر و صدا منم یکسره دار ...

ارامش خودتو بچتو بخاطر هیچکس بهم‌نریز بهش بگو شوهرت صداش دراومده یا  بگو چندروز نیا همسایه ها اعتراص کردن 

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که مدعی اگر نکند رحم خدا بکند ....
مگ خودش خونه زندگی نداره؟ همسرت چیزی نمیگه؟

چرا همسرم اوایل میگفت رفت و آمد خوبه ولی دیگه کلافه شده

خودش با سه تا بچه مشغوله تو خونه میگه حوصله ام سر میره ما دو تا تو شهر غریبیم 

میگه من اینجا کسی رو جز تو ندارم

2740

ببین الان درگیر اسباب کشی هست و شرایط غیر معمولی هست صبرکن تا اسباب کشی تمام بشه مطمئن باش خودشم ازین وضع راضی نیست الان مجبوره تو هم تحمل کن تا این شرایط تمام بشه ...بعد هم یکم درکش کن و خیلی دوستانه و مثل دوتا خواهر بعد از اسباب کشی باهاش صحبت کن و شرایطت رو بگو ..بگو از اینکه کنار هم باشید خوشحالی اما یکم زمان کنار هم بودنتون زیاد هست و میشه منطقی تر رفت و آمد کرد که هر دومون به کار و زندگیمون برسیم 

ببین الان درگیر اسباب کشی هست و شرایط غیر معمولی هست صبرکن تا اسباب کشی تمام بشه مطمئن باش خودشم ازی ...

تازه خودش و شوهرش همه اش گلایه میکنن تو سردی اصلا رفت و آمد نمیکنی ما فقط میایم دیگه خجالت میکشیم

تو چه جور خواهری هستی و..

ببین الان درگیر اسباب کشی هست و شرایط غیر معمولی هست صبرکن تا اسباب کشی تمام بشه مطمئن باش خودشم ازی ...

به خدا یجوری شرایطش هر دفعه من دندون رو جیگر میذارم یک بار میخواد بره کنکور

یکبار میگه من دلم خیلی گرفته کلی گریه کردم.

یه بار میگه شوهرم خیلی روش فشار چک داریم میخوایم بیایم دلمون باز شه

یه بار یه بچه اش مریضه میخوان برن دکتر

تازه خودش و شوهرش همه اش گلایه میکنن تو سردی اصلا رفت و آمد نمیکنی ما فقط میایم دیگه خجالت میکشیم ت ...

خب انتظار داره ازت الان بهت احتیاج داره تو هم سعی کن بزرگ رفتار کنی و ترش رویی نکنی سعی کن بهش راهکارهای خوب بدهی مثلا با بچه هاش بازی کنه یا درس و..پیش دبستانی و مهدکودک بهشون یاد بده یا راهکارهای خوب دیگه اینطوری وقتش پر میشه اما خب آدم یک موجود اجتماعی هست و تنها نمی تونه زندگی کنه بهش فشار میاد سعی کن درک کنی و سنگ صبور باشی عزیزم من هم به جبر روزگار  خانه پدر و مادرم زندگی می کنم و خیلی ازین شرایط ناراحتم اما چه کار کنم دوزار پول ندارم خودم اینجا بچه ام خانه مادرشوهر و پدر شوهرم...شوهرم یک آدم بی خیال که می خواهد طلاقم بده ..کار می کنم اما درآمدم نمی رسه برم یک خانه مستقل اجاره کنم و خرج خودم و بچه ام را بدهم ...اما اگر خدا بخواهد و صلاح بدونه به امید خدا تو سال جدید هرطور شده یک زیرزمین ۱۵ متری باید رهن کنم و از اینجا برم و دست بچه ام رو بگیرم بیارم پیش خودم ...تا ببینم خدا چی می خواهد ...شرایط ۵۰ درصد دست خود ادمه و ۵۰ درصد شرایط بیرونی هست که به آدم تحمیل میشه ..فقط صبر کن و مهربان باش ..مادر من فکر می کنه چون من دارم تو خانه اش زندگی می کنم و از مالش می خورم پس برده اش هستم و از هیچ حرف سردی و توهینی و هیچ کار بدی و فتنه ای و نقشه شوم از من دریغ نکرده و با اون خواهر هیتلر و عوضی اش و دوستهای کمتر از خواهرش می شینه پشت سر من حرف می زنه و برای من نقشه های شوم می کشه ....به طوری که سال ۱۴۰۰ من رو به مرز مرگ و خودکشی رسوند ..دست بردار هم نیست همین الان داشت با اون خواهر جادوگرش خیلی نامحسوس چت می کرد ...چی بگم ازبس گریه کردم و خدا را صدا زدم دیگه اشکم خشک شده ...من بد ..من گناهکار ..من کودن ..بچه ام چه گناهی داره ?

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  9 ساعت پیش