برای من حدودا یکسال پیش این اتفاق افتاد...
اولین سفر زندگی مون بود با همسرم. قرار شد خرجای اضافه رو کنسل کنیم تا سفر خوبی داشته باشیم... خلاصه که رفتیم سفرهمسرم برای کلِ خانواده اش سوغات خرید دریغ از اینکه حتی تعارف کنه بیا این روسری روهم برای تو بخریم...
شاید نزدیک5 تومن فقط خرید کردیم برای خانواده اش اما برای من فقط یک عدد شانه ی چوبی با قیمت 25 هزارتومان ! حقیقتا دلم گرفته بود...برای خودش میلیونی خرید کرده بود.
قسمت بدش این بود که داخل بازار راه میرفتیم چشمم رو یک شال گرفت ... به همسرم گفتم ، گفت بریم ببینم.رفتیم داخل مغازه گفت بنداز روسرت ببینم چه جوریه؟انداختم ،خیلی زیبا بود قیمتش 300 تومن بود ... درش که اوردم گفت چندتا رنگ مختلف ازاین مدل انتخاب کن ، انتخاب که کردم به فروشنده گفت اقا ازاین مدل و رنگ ها 4تا بزارید برام ...
بعدم رو به من گفت : اینا هم برای فاطمه، زهرا، مریم، زهره ! ( خواهراش بااسم مستعار)
انقدر چشمامو اشک گرفته بود اخه اولین سفر بود نمیدونستم باهمسرمم که هستم بایدپول ببرم....
جلوی خودش تماس گرفتم به پدرم گفتم پول بریز برام شما که نیستی اینجا کسی نیست خرجی بکنه برای من .... همسرم ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد...
خدا بابام رو عمرش بده 4تومن ریخت برام درسته روز اخر سفر بود اما کلی خرید کردم و قلب شکسته ام کمی اروم گرفت....
البته تااز سفر برگشتیم رفتم دنبال کار و چندماهه مشغولم و جالبه به همسرمم کمک میکنم 😅