من موقعی ۱۸ سالم بود پسر عمم خواستگاریم اومد ولی من اصلا بهش علاقه نداشتم بهش جواب نه دادم دو سال منتظر من بود تا من ازدواج کردم و پسر عمم رفت از ایران (وضع مالیشون اصلا خوب نبود همه تعجب کردن چطور رفته )دانشگاه رفت همون لهستان مدرک دندان پزشکی گرفت و با یک دختر دو روگه ایرانی و امریکایی ازدواج کرده حالا بعد از ده سال اومده ایران واسه بچش یک مراسمی گرفته داخل تالار همه اشناها دعوتن از خانواده ما فقط بابام دعوت کرده .بابام اصرار کدورت بزاریم کنار همه بریم مراسم