من هم یه زمانی داشتم
یعنی کافی بود فصل بهار برسه تمام بدنم میشد
خلیییییی روزهای بدی بود تو کلاس خواب بودم تو خونه خواب
یادمه یه دکتر پوست برام یه امپول نوشت تموم شد !!!!بعد از چهار سال تونستم بهار برم رو چمنا قدم بزنم به گلا دست بزنم
تو حیاط مدرسه مون گل بود چون کنار دستشویی بود مجبور بودم دستشویی مدرسه رو نرم