2752
2734
عنوان

کیا بچه هم شیر داشتن ؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 612 بازدید | 78 پست
دخترم ۲ سال و یک ماهش بود باردار شدم الان ۵ ماهمه نگرانم بچه بدنیا بیاد واکنشش چیع چون خیلییی حساسع

خوب پسر خودمم حساس تا یه بچه دیگه بغل میکنم گریه میکنه میگه بده مامانش منو بغل کن خیلی حساسی..با دختر عمه اش همسنه حتی اونا بغل میکنم دعواش میشه باهام

راحت شدی دیگه دو تا باهم همون زجر و یکبار کشیدی

ایقد همدیگه رو میزنن منم فقط جیغ😭

 پا‌گرفتی توی قلبم کم نزاشتی تو رفاقت ...من بمونم یا نمونم به خودت بستگی داره.نرو هر جمعیو بی من بگو عشقم نمیزاره😊امشب ازخود بیخودم شرمیکنم هرکی بیاد سمت تو، بده بمن دست تو ،همسفرقلب من بگو کی دوستم داره قدر تو😉
2731
ایقد همدیگه رو میزنن منم فقط جیغ😭

مم سه تاتون هم و میزنن منم جیغ میکشم 

همسرم تا 9 سرکاره هیچکس رو هم کمکی ندارم خانوادم دورن

شغل خانگی هم دارم دیگه ببین چقدر وضعیتم داغونه

منم دخترم ۱۸ ماهش بود متوجه شدم باردارم بارداری سختی داشتم و دارم بعدشم نمیدونم قراره چی باشه امید ب ...

اره سخته میدونم چه کشیدی...بچه منم اصلا تو خونه بند نمیشه همش میگه بریم بیرون

من هميشه از بارداري ناخاسته وحشت دارم مخصوصا الان ك دوتا بچه دارم..خيلي ميترسم انشالله خدا به كسي كه ...

اره ترس داره نه به اندازهی که سقط کنیم... به هر حال بزرگ میشن

منم سر دختر اولم تا 70 روز خونریزی داشتم بعدش قطع شد تا یک سالگی که با یه ترسیدن شدید پریود شدم  ...

اها يني پريوداي ماهانتو ميشدي و بعد حامله شدي؟

اخه ديدي بعضيا بخاطر شيردهي پريود نميشن يدفه حامله شدن ولي نميدونن فك ميكنن بخاطر شيردهيه پريود نشدنشون

🌱خدايا هزاران مرتبه شكرت براي وجود عزيزانم🌱
پسر منم ۱۸ ماهش بود باردار شدم الان پسرم ۳سال و ۵ماهشه  دخترم ۱سال و ۲ماه  اسی پوستم کن ...

اره دلم بحالش میسوزه خیلی میگم نکنه محبتم بهش کم بشه همین الان گاهی دعواش میکنم کلی بغلش میکنم ازش معذرت خواهی میکنم...خیلی هم بهم وابسته هست..ازم خونواده هم دورم..البته خونواده شوهرم باهام خوبن میان کمک اما با مامان خودم راحتترم

فقط تنها امیدم خداست امیدوارم از پسش بر بیام😔

عزیزم مبارک باشه    



منم مثل شما بودم

با این تفاوت که من خودم خواستم  

چون دیر ازدواج کرده بودم و سنم بالای۳۲ بود

من هم هیچ تصوری از شرایط بعداز زایمانم نداشتم ، با کلی نگرانی و استرس

شاید باور نکنی اما سختی هایی که دلشت همه منطقی و قابل تحمل بود و هرکس از من بپرسه نمیگم واااااای خیلی سخته ، نکن این کارو


اتفاقا میگم اونقدراهم که به نظر میاد وحشتناک نیست  

ببین ۹ ماه بارداری که مشکلی جز خود بارداری نیست من تمام کارهای همیشگیم رو انجام میدادم فقط بچه اولم رو تا جایی که لج نمیکرفت بلند نمیکردم همین

بعداز زایمان هم که نوزاد چند ماهه اول سرجاش خوابیده هیچ تکونی نمیخوره فقط بیخوابی شب رو یکم باید تحمل کنی که وقتی عاشق نی نیت باشی اون بی خوابی ها برات غیرقابل تحمل به نظر نمیاد  

بعدش که بچه بشینه و چهاردست و پا راه بره برای بچه دومت هم شیرین میشه باهم یه جوری جور میشن به یاری خدا که از تماشای خنده هاشون و بازی هاشون قند تو دلت اب میشه

به خدا توکل کن دیگه به هیچی فکر نکن

خدا خودش چنان همه چیزو برات جور بیاره که فکرشم نکنی

ببین کی بهت گفتم  



خواهرشوهرم داشت خوبه که باهم هم بازی میشن کم کم ازشیربگیرش بارداری بهش شیرپاستوریزه بده ناشکری نکن ک ...

نمیخوام ناشکری کنم فقط استرس دارم نمیدونم چطوری دوتا بچه رو همزمان بزرگ کنم...من بچه اولم خیلی تلاش کردیم تا باردار شدیم  الان این یکی بازم میگم خدا داده ..ولی بازم برام سخته خیلی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز