عزیزم مبارک باشه
منم مثل شما بودم
با این تفاوت که من خودم خواستم
چون دیر ازدواج کرده بودم و سنم بالای۳۲ بود
من هم هیچ تصوری از شرایط بعداز زایمانم نداشتم ، با کلی نگرانی و استرس
شاید باور نکنی اما سختی هایی که دلشت همه منطقی و قابل تحمل بود و هرکس از من بپرسه نمیگم واااااای خیلی سخته ، نکن این کارو
اتفاقا میگم اونقدراهم که به نظر میاد وحشتناک نیست
ببین ۹ ماه بارداری که مشکلی جز خود بارداری نیست من تمام کارهای همیشگیم رو انجام میدادم فقط بچه اولم رو تا جایی که لج نمیکرفت بلند نمیکردم همین
بعداز زایمان هم که نوزاد چند ماهه اول سرجاش خوابیده هیچ تکونی نمیخوره فقط بیخوابی شب رو یکم باید تحمل کنی که وقتی عاشق نی نیت باشی اون بی خوابی ها برات غیرقابل تحمل به نظر نمیاد
بعدش که بچه بشینه و چهاردست و پا راه بره برای بچه دومت هم شیرین میشه باهم یه جوری جور میشن به یاری خدا که از تماشای خنده هاشون و بازی هاشون قند تو دلت اب میشه
به خدا توکل کن دیگه به هیچی فکر نکن
خدا خودش چنان همه چیزو برات جور بیاره که فکرشم نکنی
ببین کی بهت گفتم