ی شب ساعت ۱۱ پشت آیفون منتظر پسرم بودم که زنگمون خورد چند دقیقه بود داشتم آیفونو میدیدم هیچکس توی کوچه نبود همزمان با من زنگ چند همسایه دیگه هم خورد همه بر میداشتن میگفتن کیه تابستون بود هوا بارونیم نبود سریع لباس پوشیدم رفتم حیاط ی پاشنه کش نیم متری استیل هم با خودم بردم ورودی ساختمون حیاطه با در نرده ای هیچکس تو کوچه نبود ترسیدم کسی باشه پسرمو خفت کنه یا اذیت کنه واقعا اون شب خیلی ترسیدم