2733
2739
عنوان

مظلوم نمایِ خود شیرین کنِ بی ربط

114 بازدید | 2 پست

دقیقا از ساعت 15 ظهر تا الان ده بار به اصطلاح مادرم اومده میگ ببرمت لباس بخری... 

فردا عروسی ه 

من واقعا پامو دراز تر از توانم بلند نمی کنم.. ناراحتم نیستم.. چون میدونم فردایی هست که یا بهتر ازامروزه یا حتی اگرنباشه هم  درد امروز کمرنگ میشه


نمیدونم چرا بعضی از ادما این حجم از ناآگاهی رو دارن و چقدر رقت انگیزن... یادمه یکماه و نیم قبل ک مثل همین الان یک ساعت زمان هم برام مهم بود اونقدرررر کلافه ام کرد و هر روز میگفت من لباس ندارم بیا بریم لباس بخریم ک مجبور شدم دقیقا 6 ساعت از زمانم بسوزونم و برم باهاش بچرخه و خرید کنه... 

خب این ادم اگر میخواست برای من لباس بخره چرا همونزمان که ده تا لباسو گرفتم دستم دیدم بهم میخورن اما با دیدن مبلغشون و یاداوری خرجا و اقساط پیش روم میذاشتمش سر جاش نمیگفت بیا بخرم برات.. اونکه وضعیت مالیش فرقی با الان نکرده بود... ایا اینکه ی روز قبل عروسی دختر داییم یادش بیاد منم احتمالا لباسی میخوام، بی ربط بودن و خود مظلومی و خودشیرینی حال بهم زن نیس؟؟ 


اونروز اونقدر گشت زد که زمانی نموند برای حتی اجاره کردن لباسم... و بعد تا دو هفته بعد زمانی نداشتم... دو هفته بعدش هم یادمه.. اومدم برم ی لباس اجاره کنم... که پدرررررم از راه رسید و چنان جنگی ب پا کردن با هم ک نذاشتن منم برسم ب کارم... و تا 9 ساعت درگیر بودم.. 


چرا باید این مااااادررر امروز یادش بیاد که منم ممکنه بخوام برم ارایشگاه؟؟ مگه نمیدونه من هر جایی نمیرم و اگر برم واقعا هزینه می کنم و از قببببببل حداقلدو هفته رودتر اونجاها وقتشون پر میشه؟؟؟ 

اگر خودش رفته موهاشو لایت کرده و باید بره فردا ارایشگاه و هماهنگیاشم کرده_هر چند برا 800 تومن چندغاز داره سکته میزنه  که میخواد برا خودش خرج کنه_ 🙂 

چ دلیلی داره که از ساعت 17 امروز شاید 50 بار ب من بگه میخوای بری ارایشگاه؟؟ 

از همه اینا گذشته من مسئله ام ارایشگاه نیست.. مسئله من اینه ک من هر بار که کسی وسط کارم مزاحمم بشه کلی، از زمانم سوخت میشه و نیم ساعتم برام نیم ساعته و میدونم هیچکس نمیخواد جای من کار کنه.. 

این رفتارا چیه؟ 

ایا جلوی پیشرفت رو گرفتن... یا اصلا جلوی ارامش رو گرفتن نیست؟؟ 


مگه به چه زبونی باید بهش بگم که نه مرسی ک از ساعت 17 تا 23 متوجه نمیشههه؟ 

ادم اینقدر حاشیه دار... 

خسته شدم دیگه واقعا خسته شدم ـ

و اینا فقط مشکلات ی روز من زیر سقف این شکنجه گاهه... 


چند مدت پیش عقد دختر خالم بود.. چند تا حمله عصبی داشتم که به سختی بعدش برگشتم به روتین زندگی سگی ام... فکر میکردم مادرمه... اینو بهش گفتم الان ک اینقدر بهم فشار نیاره.. ولی همینم شد چوبی برای زدنم... 


+خدایا دمت گرم.. فهمیدم بی تو هیچم.. تمومش نمیکنی دیگه؟ ببین خدا من کم اوردم ب جون خودت... داری میبینی که دردامو میارم برات میگم... نجاتم بده بسه دیگ.. بسه عذاب ب جون خودت بیاو تمومش کن.. اگر امشب چشمامو ببندم و هیچ وقت دیگ باز نکنم هم هیج ارزویی ندارم.. فقط خسته شدم از درد کشیدن... اونجایی ک درد روح میزنه به قلب ینی تو خیلی کم اوردی... منو ببین خدا.. 28 سالمه.. دردای قلبم کلافه ام کردن... تمووووومش کن. 


+تهی ترین حال جهان.. پوچ پوچ پوچ تا نهایتم




قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
من هنوز عنوان هم نفهمیدم چقدر باکلاس حرف میزنید

ما خیلیم بی کلاسیم 

چیز ماله ای بود برای سبکتر شدن

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  9 ساعت پیش