من یادمه 7سالم بود...خونه پدربزرگم زندگیمیکردیم چون مامان بابام جدا شده بودن...خونشون خوراکی نداشتن مثلا کیکی بیسکوییتی چیزی...تنها چیزی که بود رب و ابغورهو نون و ماست و اب بود توییخچال...یه بار گشنم بود کسی خونه نبود..سه تا لیوانابغوره خوردم...نمیدونمچرا اینکاروکردم...الان دلم میسوزه واسه اون روزخودم.
البته بگما مامانم هر روز مدرسه رفتنی خوراکی میذاشت برام...