مولودی خونه یکی از اقوام شوهرم دعوت بودیم مادر شوهرم بنا به دلایلی گفت نمیاد که به خودش مربوط از اینجاش به من مربوط به شوهرم گفته من رفتم شهرستان در صورتی که من میدانستم که نمیاد به خاطری من به اقوام نگم که از عمد نیامده چون من فامیل هستم ولی تا بحال پیش نیامده من حرف از خونشون بیرون ببرم
یعنی به من اعتماد نداره من به شوهرم گفتم همون سه هفته یکبار هم خونه مادرت نمیام حالا که به ما اعتماد نداره
حالم خیلی بده چون من اصلا با خانواده همسرم خیلی رسمی برخورد میکنم و خودم قاطی نمیکنم
حالا به نظرتون بهش گلگی کنم یا با بی محلی و نرفتن بهشون بفهمون
اگر منطقی هستن بهشون بگو با بیمحلی کردن و حرف نزدن همه چی بد ترمبشه
هیچکدام ... به نظرمن اهمیت نده ... اونه که مشکل داره و نتونسته اعتماد کنه ... بعدشم اعتماد اونو میخوای چکار ...
بنظر من چیز مهمی نیست کلا فرتموش کن
اخه من 15 سال عروس این خانواده هستم چون باهوش فامیل هستم از همون اول سعی کردم خودم تو اختلافات فامیل نکنم
بچه هات نظرات خودتون بگی من میام میخوانم چون باید برم خونه الان سرکار هستم
خب حالا چرا ناراحتی دیگه بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک باید بدونی که به خانواده شوهر نباید اهمیت داد
اصلا مهم نیس حتی بهش فکر کنی
من باشم برام مهم نیست اونه که دروغگو بودنشو نشون داده
به نطرم هیچی نگو و مثل خودشون نذار از زندگیت چیزی بفهمن و مخفی کن.مادر شوهر من خرید رفتن عید دخترش رو هم مخفی میکنه میگه با شوهرش رفته ماموریت فکر کن ادم با شوهرش بره ماموریت.مسخره است.
اهمیت نده اصلا
کلا خودتو با مادرشوهر قاطی نکن. همینو بس.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
