سلام. اول اینو بگم شوهرم قبل ازدواج همه چیز رو دروغ گفته بود از مدرک تحصیلی بگیر تا شغل تا محل سکونت تا برادر روانی و بیماری ارثی کشنده شون. و بخاطر اینکه من همه چیز داشتم خونه و وسایل و ماشین همش دروغ گفتن که بله بگیرن
بعد عقد نزاشتن عروسی بگیریم. نه رو حرفهاشون بودن. منو بردن مثلا شهرشون اما 15 روز خونه راه ندادن تو خیابون تو استان غريب موندم.
الانم باردارم خواهر و مادرش خونه منن فرشم رو سوزوندن کل زندگی مو داغون کردن 6 ماهه ازدواج کردم هرروز خونمون بودن هرروز
اما من خونشون تا الان ندیدم. شوهرم به شدت وابسته به مادرش بچه آخره. حتی شبها مادرش خونه ما میخوابه
.بچه نمیخواستم آنقدر بهش یاد دادن که کاندوم سوراخ استفاده کرد
شکمم چاق شده خودمم تیروئید و اعصابم بهم ریخته چاق شدم 3 ماهم هست اندازه 9 ماهه شدم نفسم در نمیاد
غلط کردم هزار بار که با اهالی این استان ازدواج کردم. مثل چی پشیمونم. آمدم خونه مادرم دیگه برنمیگردم.