حس میکنم من اصلا دختر پدر و مادرم نیستم مامانم از صبح تا شب بهم فحش و بد و. بیراه و توهین اصلا انقدر کمبود محبت دارم 🥲 حس میکنم مامانم نامادریم سر یه لقمه غذا هم با من دعوا داره. ناهار درست کرده بود امروز همه رو صدا زد بعد داداشم گفت که من و چرا نگفته بیاد پای سفره بلند گفت میخوام کوفت بخوره لازم نکرده بیاد پای سفره
این چیز ساده اس ولی فرقی که بین من و پسراش و دخترش میزاره خیلی به چشم میاد باور کنید از ۲۴ ساعت ۲۵ ساعت با من دعوا داره وقتی با زن همسایه هم دعوا داشته باشه میاد سر من خالی میکنه خیلی بهم فحش های زشت میده اصلا حس میکنم دخترشون نیستم حق با منه ولی طرف مامانم میگیرن هرجی هم سکوت میکنم جواب نمیدم دوباره چندتا دیگه فحش بهم میده به راه رفتنم هم گیر میده دیگه مغزم رد داده از بچگی همینه میدونید من چندین بار تاپیک زدم درد و دل کردم همه میگن بچه ای نمیفهمی ولی نمیدونم باور میکنید یا نه من از بچگی دنبال توجه بودم یکم بهم توجه کنن دنبال توجه مامانم و بابام همیشه احساس تنهایی میکنم هیچ اعتماد به نفسی نداره به ظاهر جلوی مردم خودم رو حفظ میکنم ولی داخل نابودم خسته شدم 😔😔😔 آخه کدوم پدر و مادری میگن یه سگی پیدا نمیشه بدیمت بری یه نون خور کمتر بشه من فقط ۱۸ سالمه همش میخوان از دست من خلاص شن یا مثلا خواهرم برداشته لباس های من پوشیده میگم چرا پوشیدی مامانم و بابام بهم حرف میزنن که بتوچه چیکار داری لباس های دخترم رو حالا انگار خودتش 🥲 یه چیزایی بگم سرتون درد میاد نشستم برای کنکور بخونم داداشم میگه مگه من توی گور باشم بزارم تو بری دانشگاه در صورتی که من بدبخت حتی یه رل مجازی هم توی این سن که رسیدم نداشتم هیچ وقت نرفتم دور این جور روابط کمبود محبت داشتم ولی همیشه توی خودم ریختم به کسی چیزی نگفتم