من خودم پرستار بیمارستانم وقتی با شوهرم ازدواج کردم دستش تنگ بود من سرویس طلا برنداشتم نقره خریدم حرف درنیاد به خانوادهها هم نکفتیم قول داد بعدا اولین فرصتی ک پول دستش اومد بخره شش ساله ازدواج کردم پول اومد دستش ماشین عوض کردیم من باردار شدم همش بهش گفتم اومدنی برا روز زایمان طلا بخر برام اخرش ماهی ک زایمانم بود ماشین فروخت خونه معامله کرد و بازم گفت نداشتم و ندارم و … سر این جریان من خیلی ازش ناراحتم حس میکنم چون طلا فقط مال منه زیر بارش نمیره چون ی ماه پیش خودش خودجوش اومد کابینت خونه رو با پنجره عوض کرد حدود ۸۰ میلیون شد الانم هی میگه برا اون چک دارم منم میگم خب چرا پول داری و میتونی کابینت عوض کنی اما همینکارو وقتی من میگم طلای منو بخر نمیخری 😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
خدا برکت بده به مالتون به خاطر ابنهمه رزق خدا رو شاکر باش گلم انشاالله طلا هم مبخره 🤗
دخترک له له کنان در حال رفتن به نانوایی بود .ادامسش رو تف کرد روی زمین .دم نانوایی دید اسکناسش نیست راه رفته را اینبار ارام برگشت روی زمین چشمش دنبال اسکناسش بود نزدیک ایستگاه اتوبوس اسکناس زیر پاشنه کفش خانمی بود ایستگاه شلوغ بود تا خواست جلو برود و به خانم بگوید پولم زیر پای شماس خانم سوار اتوبوس شد پول هم با کفش خانم رفت .اسکناس با ادامس به ته کفش خانم چسبیده بود 😐😐😐
فقط میگم فکر سرویس از سرت بیرون کن مردا زیاد به ای نوع قولا وفادار نمیمونن
من خدا را در قمقمه ای آب یافتم .در عطر کوچه باغ های کودکی؛در خلوص بعضی کتابها؛حتی نزد بی دینان؛اما تقریبا هیچ گاه وی را نزد کسانی که کارشان سخن گفتن از اوست .نیافته ام .....