مامانم از شوهرم بدش اومده یه حرفای زشتی به شوهرم زده شما باشید میرید

دلخوریش که میمونه هنوزم بعد ۴ سال راجب زنداداشم بد میگه با اینکه قطع رابطس منم مجبورم تنهایی برم راه خیلی طولانی هم هست ما تهرانیم اونا نزدیک مشهدن فکرنکنم بیشتر از سالی ۱ بار برم

دقیقا درست میگین دلیلی نداره من معذرت بخوام فقط جلوی مادرم باهاش تند رفتم که بخاطر خودم بود نه مامانم چون من درخواست کردم نه اورد جلوی دیگران احساس کردم خورد شدم ولی بازم جلوی مامانم نباید میکردم 

بله متاسفانه مامانم اعصاب و روانش خیلی ضعیفه واکنش های شدید نشون میده دعا کنید من بتونم از این مدل رفتار فاصله بگیرم من حتی بهش بگم راجب همسرم حرف نزنه هم دلخور میشه حتی در این حده

خوشبحالت من تا وقتی داداشم قطع رابطه نکرده بود مامانم به خودمم نگاه نمبکرد چ برسه بخواد دامادشو دوی داشته باشه

انشالله بخدا خودش بعد یه عمر تاحالا قهر نکرده بره خونه باباش ولی ازون روز همش به من میگه پاشو بیا 😔زندگیم براش مهم نیست فقط اینکه درخواستشو رد کرده شوهرم مهمه

من اولش اینطوری به نظرم اومد و گفتم مامان من انقدر مهربونی کرده و... شوهرم بی چشم و روعه ولی وقتی باهاش حرف زدم چشامو باز کرد گفت هردفه میریم اونجا نمیبینی  کل باغ باباتو بیل میزنم همش صدام میکنه بیا کمک اینا چی بود نمیذاشت استراحت کنم راست میگه حیاط بابامو شوهرم تبدیل به باغ کرد نهال کاشت همشو خب اونام وظیفشون بوده جبران کنن حالا ماشین بهش بدن اونجا پیاده نباشه یا سوغاتی بدن 

کاش پدرمادر منم بی چشمداشت محبت میکردن تا شوهرمم دوسشون میداشت

قربونتون برم حتما بهش فکرمیکنم راجب این مسئله شوهرم گفت کلاس کنترل خشم و اینا برو ممنون🌹❤

عزیزم غصه نخور بنظرم خوبیاشونو به شوهرت بگو شاید متوجه نیست شاید نیاز داره به تلنگر

منم دلم میخواست شوهرم خیرش به همه برسه ولی فقط برای من خوبه برای هیچکس نیست برای منم یه وقتایی کم‌میذاره ولی حتی به مادرش محبت نمیکنه از بیمارستان اومده بود نرفت سر بزنه منم قطع رابطه بودم همون موقع ها دعوام شده بود با مامانش نرفتم اونم نرفت