اینا رو دیشب هم گفتم
دقیقا ساعت 8 اومد
ما رفتیم استقبال اما بعدش بابام بهم گفت تو برو تو اتاقت ما میخوایم تنها صحبت کنیم
ساعت 9.45 هم رفت
بعد که رفت من رفتم پایین و دیدم که بابام سبد گل و جعبه شکلات رو انداخته بود داخل سطل زباله
بعدش پدرم خیلی حرفا گفت که من تایپ کردم الان میذارمشون بعد کسایی که گفتن تگ کن رو تگ میکنم