من کاری نکردم فقط دید روز تولدم مادرش دعوا راه انداخت من فقط گریه کردم بچه هامو برداشتم ک برم خ مادرم از پله ها مرت شدم پایین با بچه همشون دیدن ولی نیومدن بلندم کنن پشتم حرف زدن من چیزی نگفتم زخم زبون نزدم پشتش بودم تلاش کردم دوریه خونوادش اذیتش نکنه دو سال براش مادر و پدر و برادر و خاهر بودم سوپرایزش میکردم محبت میکردم ک دوری و بی عاطفه بودن هونوادش اذیتش نکنه دیگ کم کم متوجه شد خودش شد پشت و پناهم
خداروشکر عزیزم ولی یه چیزی بهت بگم من قبلا که شوهرم از لحاظ مالی خوب نبود خیلی پشتم بود در برابر خانوادش ولی هز وقتی اوضاع مالیش عالی شده خانوادش باهاش خوب شدن عزیزم و گلم براش راه انداختن حسابی پشت خانوادش شده مخصوصا خواهراش خانوادش خیلی زرنگن اصلا به من سال تا سال زنگ نمیزنن ولی مدام به شوهرم زنگ و اس میدن و پول میگیرن ازش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
