خیلی دلم گرفته😓 شوهرم امروز حرفای خیلی بدی بهم زد

بچه ها منم واقعا طاقتم تموم شد

هرماه حقوق منو که میدن میده برای اجاره ولی حقوق اونو که میدم همون روز قهر می کنه تا ی هفته بعدش 

امروز صب که حقوق بهش دادن گفتم عصر بریم چنتا کار دارم انجام بدیم قسم خورد گفت نمیام

منم خیلی عصبی شدم

این از ی طرف

بی محبتیش از ی طرف دیگه

بخدا فیلمای ترکی می بینم افسرده شدم دیگه حالم از زندگیم بهم میخوره که شوهرم یبار بهم نمیگه عزیزم

ماه تا ماه بهم دست نمیزنه

آخه مگه من چ مشکلی دارم

این کاراش باعث شده فکر کنم من مشکل دارم و دائم خودمو با زنای دیگه که از رابطه اشون میگن مقایسه کنم 

بازم به این نتیجه میرسم من بهترما ولی خب این فکر که مشکل دارم ولم نمی کنه

اگه بدونین چ حرف زشتی بهم زد

روم میشه ولی ب قول خودش اگه بهم دست بزنه

منم واقعا از رو فشار اینو گفتم

آخه مگه ی زن از زندگیش جز محبت چی میخواد

آخ اگه بدونی چقدر تشنه ی چیکه محبت مردونه ام

کاش واقعا طلاق می گرفتم و با ی مرد هیچی ندار ولی عاشق ازدواج می کردم

روحم سیر باشه بهتره تا جسمم سیر بشه

کاش یکی میومد درد دل میکردم باهاش

حرفام رو دلم سنگینی می کنه

چون حقوق منو چند روز زودتر میدن باید یکم اجاره خونه بدیم صاحب خونه صبر نمی کنه تا ششم هفتم

حرف زشتی بود مربوط به خودم تو رابطه بود

خب چیکار کنم اگه حقوق منم ندم تو خرجا میمونیم

سرد مزاج همیشه بوده به گفتم حداقل دارو تقویتی بخور انگار فحشش دادم دوست نداره درمان شه

یبار بهم گفت تو حموم خودارضایی می کنم واسه همین کاری بهت ندارم

میدونی بدبختی من کجاست

اینکه دوسش دارم

حتی الان بیشتر از اینکه از حرفاش ناراحت باشم از اینکه با هم قهریم ناراحتم

هزار بار باهاش حرف زدم بخدا دیگه روم نمیشه بهش بگم

بعد همین حرف زدنای من بود که بهم گفت با التماسای خودت میام طرفت

اینقدر نفهمه که دقیقا همون لحظه که در مورد این مسئله باهاش حرف میزنم میاد برای رابطه منم نمی تونم چیزی بگم

میدونم دوسم داره

چون تو خیلی مسائل دیگه خودشو ثابت کرده ولی اصلا محبت نمی کنه ن کلامی ن فیزیکی

وقتی باهاش حرف میزنم یکی دو روز خوب میشه ولی بعدش انگار ن انگار

حتی خودمم میرم بغل و بوسش میکنم کم پیش میاد اون بیاد بغلم کنه

خیانتم که اهال این حرفا نیست

بعد من این همه بهش نیگم طلاق میخوام تا حالا نشده اون یبار بگه این حرفو