واسه اولین بار تو عمرم رفتم ارایشگاه برا ی جشن. خانوادم کلا اجازه نمیدن زیاد. اون کسی ک زفتم پیشش ، میدونست چجور خانواده ای دارم. چندیننن بار تحقیرم کرد ارایشگره. مژه مصنوعی خواست بذاره گفتم زیاد نذار خوشم نمیاد . چون من طرفدار نچرال و ساده بودنم. بعد یهو چشمم خارش گرفتم ناخودااااگاه دستم رفت سمت چشمم. بعد یهو گفت: یواااااش... مژه گذاشتم... با پوزخند. بعوم گفت برو پیش فلانی موهاتو فلان کنه ، گفتم دوس ندارم اونجوری ... گفت اصن میدونی چی هست ؟ من بهش گفتم اره میشه همون فلان چیز... (براش توضیح دادم چیه)
ضایع شد گفت برو پیش فلانی . بایدد اونجوری کنه . اخرم مثل عقب مونده ها ی مدل نشونش دادم بلد نبود الکی گفت نمیشه. دوبار موهامو درست کرد. هی هم غر میزد... اخرم موهامو افتضاج کرد. اصلاااا دل نمیداد به کار برام ! بااینکه کارش خوب بود ☹ فکر کن اولیننن بارم بود ارایشگاه میرفتم . حتی اولین باری بود ارایش میکردم. انقددد خورد تو ذوقم هیچچچ لذت نبردم از دیدن خودم 🥺🥺🥺
فکر میکرد چون هیچوقت ارایشگاه نرفتم عقب موندم هیچییی حالم نیس !!! هروقت بهش فکر میکنم حال اونموقعمو فراموش نمیکنم. جای حرف زدنم نبود. وگرنه میشستمش..... 😔😔😔😔😔