دوساله توی خونمونم فقط دارم درس میخونم پدرم خیلی سر ازدواج داداشم ناراحته به منم گفت نامزدو ول کن این یکی از دلایله ناراحتیمه من تلاش کردم همه نمره هام بالا بشه سه ماه پیش خسته شدم با نامزدم جرو بحث کردم ورفتم سه ماه بدو پشت سر گذاشتم خیلی حالم بد بود از مامان بابام خسته بودم ولی بزور داشتم پایان ناممو مینوشتم بعد سه ماه بابام با دادو بیداد خواست پس اندازمو بگیره برای داداشم خانه بخره منم ناراحت شدم چون خودش هیچ وقت چنین کمکی بهم نکرده وپولمو واسه مهاجرت میخوام از اون روز که دعوای شدیدی باهاش کردم حالم بد شده همش خوابم با نامزدم اشتی کردم ولی بازم حالم بده هیچی راضیم نمیکنه ارزوی مرگ دارم نمیدونم چیکار کنم