6 ماهه عروسی کردم ..دلیلاش خیلی منطقیه اینکه میگه مارو ی بار دعوت نکردن خونشون تازه عروسیم ولی هی میخوان بیان بیوفتن رو سرت بخورن و چمیدونم نظر بدن غیبت کنن فکرتو بد کنن ..من ی عمره با اونا بودم الان هی میگن بیایم خونتون من نمیدونم خیلی سخته بگی نیاین حالا بهونه میارم ولی یبار دو بار سه بار بقیشو چ کنم خخخخ
چرا بدش میاد بگو خب خونه منم هست دوس دارم دوستامو دعوت کنم.
براچی هرکی هرچی میگه میزاری کف دست شوهرت ؟
بعد هم جلو شوهرت وایسا بگو نمی تونم با دیگران ارتباط نداشته باشم که شما خوشت نمیاد اگه تو جمع دوستانه نباشم افسرده میشم
موقعی هم که از دوستات حرف میزنی فقط خوباش رو برا شوهرت تعریف کن
هی بهانه بیار خودشون دیگه نمیان
بگو شرمنده تا اطلاع ثانوی پاتوق ر عوض کنید منم ا.ر وقت کردم میام پیشتون.دلیلشم نپرسید
شوهر من نمیذاره به خواهرم حتی زنگ بزنم
خیلی داغونم نمیدونم چیکار کنم
عزیزم اوایل ازدواج این حساسیت ها هست شما فقط مراقب باش شوهرت ناراحت نشه چند وقته دیگه خودشون بی خیال می شن به اون ها هم بگو خودم خبرتون می کنم اگه باز سراغ گرفتن بگو شرایط جور نشده تازه عروس دامادیم بیشتر دعوتمون می کنم یا بیرونی خودشون حساب کار میاد دستشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
