بجه ها از مادر شوهرم خیلی ناراحتم دیروز ما خونه مادر شوهرم یو کاری داشتیم همه بیرون بودیم فقط پدرشوهرم خونه بود قابلمه مرغ رو گاز بود سوخته بود دود کرده بود بعد بلند نشده بود زیرشو خاموش کنه شوهرم اومد ناراحت شد گفت چرا تو هیچکاری نمیکنی چرا خاموش نکردی .....
برداشتم ناراحت شد بعدظهر من داشتم موهای بچه خواهرشوهرمو میبافتم مادرشوهرم به شوهرم گفت نباید به بابات اینجوری میگفتی منم یهویی پام رفت رو برس خواهرشوهرم ترک خورد مادر شوهرم بلافاصله گفت بیا تو به شوهر من میگی چرا اینجوری زن خودت که بدتره
منم گفتم تواز پسرت ناراحتی سر من خالی میکنی خیلی ناراحت شدم به نظرتون حق دارم باید از این به بعد چه جوری رفتار کنم
اینم بگم ما هروز همدیگه رو میبینیم