شمارشون پاک کن راحت
عزیزم چطور همسرت با این قضیه مشکلی نداره؟
مادرشوهر من ۱۰ سال پیش زمانی که من حامله بودم بخاطر بحث شوهرم و خواهر شوهرم هرچی از دهنش دراومد بهم گفت و از خونش بیرون چون کرد!
دو هفته بعد دوباره شوهرم ازم خواهش کرد به خاطر من بیا سرسنگین بشین
هنوز می بینمش حالم ازش بهم میخوره
به منم بی احترامی نبوده که نکرده باشن و از طرفی وقتی همسرم دید حق با منه گفت دیگه نمیرم تا اینکه یکی از عزیزاشون از دست دادن مجبور شدیم بریم سر مراسم از اون تایم همسرم یکم نرم شد چون ترس از دست دادن عزیزان داست ولی گفت تو دبگه لازم نیست بیای الان ماهی یکبار میره ده دقیقه میشینه میاد
منم این روزارو داشتم ،سه سال توهین و بی احترامیاشونو تحمل کردم تا به همسرم ثابت شد،یه وقتایی هرچقد توضیح بدین همسرتون متوجه نمیشه باید زمان بگذره،تو این مدت کلی وقت و هزینه مشاوره دادیم تا اینکه الان به یه ارامش نسبی رسیدیم
خدا برای هم حفظتون کنه
معلومه آدم منطقی هست
همسر من اون زمان شدیدا در حال تغییر و تحولات شغلی بود و برای موارد بسیار بیخود به کمک اونها نیاز داشت( مثلا ماشینشون رو لازم داشت یا گاهی مقادیر بسیار بسیار اندک پول!) و فکر میکرد این رفتارت سیاسته
خداروشکر الان خودم شاغلم و هر جا لنگ بمونه کمکش میکنم که بخاطر دو زار پول منت آدمهای قدرشناسی مثل اونا رو نکشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
