سلام دوستان .تو شرایط خیلی خیلی بدی هستم و البته امیدوارم قضاوت نشم.
۱۲ سال پیش از طریق مجازی عاشق پسری شدم که ایشون هم به ابراز علاقه کرد و به قصد ازدواج با هم دیدار کردیم. من واقعا هیچوقت اهل دوستی با جنس مخالف نبودم و ایشون هم اینو میدونست. تا اینکه بعد از حدود ۲ ماه کم کم رفتارش سرد شد( جوری که نه رهام میکرد نه کامل باهام میموند) و حتی علتش رو هم نمیگفت. همیشه بین زمین و آسمون نگهم میداشت و من روز بروز بیشتر عاشقش میشدم! یه روز میگفت دوستت دارم و پستای عاشقانه میذاشت، روز بعد حتی جواب اس ام اسم رو نمیداد! و این روال تا ۳ سال ادامه داشت تقریبا. من خیلییی ضربه ی بدی خوردم ولی همیییشه عاشقش بودم. ایشون هیچوقت حتی دست منو نگرفت و چون میدونست من اهلش نیستم هیجوقت حتی در مورد روابط جنسی با مت حرف نمیزد. تا اینکه یکبار اتفاقی چتهاش رو با یک زن متاهل دیدم( پسوردش رو داشتم) دنیا روسرم خراب شد و اونجا بود که دیگه تقریبا کامل کات کرد و خداحفظی کرد و گفت من اون چیزی نیستم که تو فکر میکنی ( من همیشه فکر میکردم واقعا پسر معتقدی هست) و خطش رو برای همیشه خاموش کرد. من با اینکه میدونستم فعلا قصد ازدواج نداره و رفت سراغ روابط خاص، ولی همیشه عاشقش بودم و همیشه منتظر. همیشه حس میکردم یه روزی میاد خواستگاری و واقعا هم میدونست من اهل اون روابط نیستم و دختری هستم که میتونست برای اردواج روم حساب کنه. خیلییی شکستم. ۲ سال گذشت و تقریبا اواخر اون سال حتی تو مجازی هم پیداش نمیکردم. جوری که حتی فکر کردم ازدواج کرده و منتظر موندنم بی فایدهست. تا اینکه منم ازدواج کردم در حالیکه همیشششه منتظر اون بودم. حتی تو دوران عقد همیشه منتظر خبری از سمتش بودم.تا اینکه تو همون دوران عقدم بعد از ۲ سال بیخبری یکبار تو وبلاگ مشترکمون یه پست گذاشت و یه پیام چند خطی تو کامنتهای خصوصی. فکر میکردم میخواد برگرده و واقعا هم قصد برگشت داشت ولی فهمیده بود ازدواج کردم و دیگه هیییچ خبری ازش نشد( اون وقت به روم نیورد که از ازدواجم خبر دارشده، فقط گفت حرفامو میبرم جای دیگه!) و رفت... یکبار دیگه داغون شدم!!
جشن عروسی گرفتیم و رفتم سر زندگیم. ۱ سال بعد از اون جریان فهمیدم ازدواج کرده بهش پیام تبریک دادم و اون بازم هیچی نگفت.تا اینکه فهمیدم در حال جداشدن هست. و دوباره خودم بهش پیام دادم و اونوقت بود که گفت خواسته بیاد خواستگاری ....