من وقتی بچه بودم مامانم خیلی عصبی و پرخاشگر بود خیلی استرس بهم وارد میکرد بهم اصلا نمی زد ها فقط نکن بکن یا بهم میگفت همش تو نمی تونی نمی تونی ت خیلی کم رو هستی خاک تو سرت نمی تونی یه کار رو خوب انجام بد.....شدم یه دختری که حتی تا مغازه میرفتم دل درد شدید میگرفتم از استرس ......فقط خداروشکر میکنم پسر نبودم وگرنه الان همه پسرا ازم سو استفاده میکردن الان که ۲۹ سالمه کم کم دارم خودمو پیدا میکنم......تورو مادر ای آرومی باشین خواهش میکنم خودم هم بچه ها مو عصبی کردم حتی تیک عصبی گرفته پسرم ولی الان دارم جبران میکنم میترسم مث خودم شه........فقط خواستم بگم بچه ها گناه دارن تمام کس و کارشون شمایین
تازه منو‌باباش تا میاد بغلم کنه بد بدو میاد وسط ما میگه من جا موندم اخه همیشه‌وسط هست هووی دوس داشتنی من هست
چقدر اشتباه بوده روش مادرتون
من دقيقا برعكس عمل ميكنم
شبا وقتي دارم ميخوابونمش كلي ازش تشكر ميكنم
بهش ميگم مرسي كه دختر من شدي
مرسي كه انقدر خوبي
مرسي كه انقدر مهربوني
اين چند تا چيز معجزه ميكنه
راستي اينم بگم
من زياد از خوشگلي و باهوشيش تعريف نميكنم
فقط از خوبياش
از قبل تولد دوسالگيش شروع كردم
با شورت آموزشي شروع كردم
اوايل فقط روزا
بهش ياد دادم هر وقت جيش داشت تو دستشويي فرنگي خودش بره جيش كنه
شايد دوبار بهش گفتم
تو طول روز هي ازش ميپرسيدم جيش نداري؟
هر دو ساعتم ميبردمش سرپا ميگرفتم
انحام داد
بعد از تولد دو سالگيشم شبام ديگه پوشكش نكردم
عزیزم وسواس های پدر و مادرش چه جوریه ؟
من بچم رو پیش مادربزرگش اینا زیاد نمیفرستم چون دلیلم اینه که ؛ اونها خشن رفتار میکنن با بچه مثلا اگه دست به گلدان بزنه ، سریع میرن میارنش اینور در حالیکه بچه اذیت میشه و گریه میکنه
یا به بچه میگن خرابکار و ... به جای شیطون و بازیگوش
من هم حساسیت به خرج میدم و از خیلی چیز ها منعش میکنم در حالیکه از اونور به خودم فشار میاد و همش باید دور ش باشم و مشغولش کنم به جای مادربزرگ ش و اینا
یا نمیزارم با تنها پسر عموش و همبازیش بازی کنه که ده سالشه چون بهش حسودی میکنه و یه خرابکاری هایی میکنه و میندازه گردن بچم ولی تنهااا همبازیشه .یا نمیزارم با پسرها بازی کنه یا همششش چشمم به بچهمه
دو سالشه دخترم
شما هم به نظرم وسواسی هستین
بچرو وسواسی کردن
مثلا کوچیک بود تازه حرف میزد یه چیزی میخواست بهش میگفتن بگو لطفا... یا بعد عذا بگو خداروشکر... بعد گیر میدادن بهش که تا نگی مثلا آب بهش نمیدادن.... یه رفتارای اینجوری که چی! که همه بگن وااای بچتون چقدر مودبه!!! یا باید همیشه وسایلش مرتب بود حتی موقع بازی. یا مثلا خودشون اضافی بهش مشق میدادن که بنویسه.
