من شيرينم،الان سي و يك سالمه.دختري با قد بلند،موهاي لخت و بلند مشكي،چشم درشت و ابروي كمون و پوست سفيد،چهرم شبيه پدرم بود.شايد وقتي داستانمو ميخونيد بگيد مگه صدسال پيش بوده كه همچين اتفاقي افتاده؟اما من دختره روستا هستم،يه روستاي دوردست تو شمال.يه سري عقايد خاص تو همه روستاها هست كه تو روستاي ما هم بود.پدر و مادرم تنها بودن،تنهاي تنها،نه پدر و مادري داشتن نه خواهر و برادري،ما از كل دنيا يه فاميل داشتيم اونم عموقادر بود كه از زنِ اولِ پدربزرگم بود.عمو قادر و پدرم با هم روي زميني كه بهشون ارث رسيده بود كار ميكردن و منبع درامدشون محصولاته همون زمين بود.وضع مالي پدرم معمولي بود.يه خونه تو روستا داشتيم،يه زمين كه با عمو قادر شريك بوديم،يه پيكان غراضه كه جونِ پدر ومادرمو گرفتو خودشم جزغاله شد و يه زمينه كوچولو كه به مادرم ارث رسيده بود.
@ژیناگلمن
@مامانamir
@مزگین
@کش_تمبونتونم
@همتا23