اولین بار رفتم خونه همسایه دانشگامون در حضور دوستم و شوهرش هنوز هیچ کسی خبر نداشت وقتی مثبت شد پخش کردیم اون موقع تا دوساعت از هر دری تو اتاق تنها میگفتیم اخرشم داشت شب میشد شوهرم گفت من حساسما داره شب میشه چطوری میخای بری گفتم هنوز وقت دارم الان حرفای ناگفته زیادن ولی ی چیز ته دلم میگفت جور میشه فقط مشکل مامانشه ک همین طورم شد