من اصلا آدم كينه اى نيستم.
هيچوقت نشده از كسى چيزى به دل بگيرم يا حتى بهم بربخوره.
ولى مادرشوهرم اينقدر دو رو،دروغگو و حيله گرِ كه نسبت بهش يه حس كينه و تنفر شديد پيدا كردم.
نميبينمش راحتم ولى هر بار ببينمش تا چند روز حالم بد و گرفته و اعصابم بهم ريخته است.
اينقدر كه اين زن رياگرا و ظاهر سازِ.ولى بازم چون بيوه است دلم براش ميسوزه كه تنهاست.بخدا قسم يك كلمه بى احترامى و كم محلى نكردم تو اين سه سال.ولى اون تا تونسته من و چزونده و تيكه بارم كرده.منم مثل بز ميشينم نگاه ميكنم.
شوهرمم خيلى خيلى خيلى به مادرش وابسته است.نميتونم ترك رابطه كنم.چيكار كنم آروم بگيرم؟