جریانش اینه شوهرم زن لوس خیلی دوست داره
خواهرشو باید به زور میگفتن موهاتو بلند کن اون میرفته پسرونه کوتاه میکرده به خواهرشون میگفتن لباس مثلا گل گلی بپوش اون میرفته لباس تیره تیره میپوشیده تونیک و شلوار
لوسش میکردن فرار میکرده از دستشون و محل نمیداده بهشون
حالا توی خونه ی ما همه موها بلند و لباسا رنگارنگ و لوس
فکر کن شوهرم موقع خواستگاری گفته بود مانتوهات چه رنگین منم بردمش دم کمدم مانتوهای رنگارنگ نشونش دادم اصن ذوق میکرد بعد خواهرش همسنمه یبار بهم گفت مانتو مشکی بپوش تو که دیگه بچه نیستی مانتو سفیدو صورتی و آبی و گلبهی و گل گلی و زرشکی و ...میپوشی
همونجا شوهرم گفت چکارش داری خودم میخوام شاد بپوشه