چرا نمیگی پس
ولی همش حس میکنم دروغ میگفت و واسه خودش رفته خوشگذرونی با دوستاش قلیون کشیدن.من با این قسمت خوشگذرونیش کاری ندارم چون آدم بی مسئولیتی نیست اما از اینکه بهم دروغ بگه و جواب تلفنمو نده خیلی بدم میاد ۷ ساله ازدواج کردیم بارها سر جواب تلفن ندادن دعوای شدید کردیم بی فایدس لطفا بگین جکار کنم وقتی برگشت چه واکنشی نشون بدم
من اگه جای شوهرت بودم اینجوری فکر میکردم. ک پس حتما دردش یا مریضیش اونقدر نیس ک وایساده غذا هم میپزه. اگر شوهرت میومد خونه و میدید شما خوبیدی میفهمید که بله مریضی. ولی اومده خونه میبینه شما با وجود اینکه دیشب دو ساعت خوابیدی داری غذا درس میکنی خب چ فکری پیش خودش کنه پس؟
بارها بهاش حرف زدم با زبون خوش با دعوا با قهر باهمه چی بهش گفتم در همه حالت جواب تلفن بده شاید کار ضروری داشته باشم.خودشم میدونه من هیچوقت الکی بهش زنگ نمیزنم.
الانم نه حوصله دارم وقتی برگرده بازم دعوا راه بندازم نه دلم میاد روحیه بچه هامو خراب کنم شما پیشنهادتون چیه
خوب شاید حس شما اشتباه باشه عزیزم،به خاطر احساست میخوای تلافی کنی؟بعدم باحال بدت ناهر موردعلاقشوپختی نیتت برای خداباشه بدون نگاه همسرت وجبرانش مطمئن باش اجرت پیش خدامحفوظه
پيشنهاد من اين كه كلا دايورتش كني
يعني چي ؟؟؟يعني يه مدت انگار نميبينيش يعني تو خونه هستا ولي انگار نيست ولي خيليم تابلو نباشه كه طرف بگه اين باز قاطي كرده
يه جوري كه اولويت اول خودت باشي حتي بچه هاتم نه
بعدم بپرسه چيزي شده
بگو وا نه بابا چي ميخواد بشه تغييرات جزئي چشمگير
اين يك
دوم اينكه تا چند وقت بزار با پيامداي كارش خودش روبروشه
به تو چه باباش مامانش زنگ ميزنن
ميگن بگو تو بگو نميشه فلاني خوشش نمياد هي بهش زنگ بزنيم خودتون تماس بگيرين
يا حتي اگه كاره خيلي واجب داري زنگ نزن
مثلا بچه مريضه خودت مريضي
فك كن رفته مسافرت خودت تنهايي ولي بعدش كه گفت چرا زنگ نزدي اين مشكل پيش اومد بگو زنگ بزنم جواب ميدي؟؟؟
نه منم منظورم الان نیست.مثلا یه وثت دیگه که اتفاقا با هم خوبیم اینکارو شروع کنم یواش یواش.برای الانم بنظدت غذاهارو جمع کنم بذارم یخچال شب که اومد بهش تخم مرغ بدم.میگم ظهر نیومدی غذا رو بردم خونه بابام دور هم خوردیم😉؟
