منو مامانم همسایه ایم
مامانم با مادرشوهرمینا بحث کرده
البته کلا دوتاخانواده باهم بحث کردیم یعنی من و شوهرم با خانوادهامون رفتوامد نداریم
همش مخمو میخوره .همش از گذشته میگه همش از بدیاشون میگه همش نفرین میکنه .ب شوهرمم نفرین میکنه .کارش همینه
یا از مرض و بدبختی حرف میزنه
همش راه های اشتباه بمن یاد میده .
وقتی برمیگردم حس بد دارم همش افکار منفی و استرس میگیرم
ب مامانمم چیزی گفتنی میگه از شوهرت یاد بگیر بعد بحث بامامانش بیشتر صمیمی شده .یا میشینه گریه میکنه و نفرین میکنه مارو یا میاد بهم عذاب وجدان میده میگه من مریضم فردا مردم بخاطر توعه
اصلا درک نمیکنه منو
نمیشه هم رفتو امد نکنم یا اصلا حرفاشو نشنیده بگیرم سخته ادم تاثیر میگیره
من با مادرشوهرم اینا تو یه ساختمونم یعنی کلا باهم همسایه ایم ۳تامونم
اگع نرم هونه ی مامانم اینامادرشوهرم خوشحال میشه فک میکنه باهاشون قهرم .مامانم ناراحت میسه .وقتیم ک میرم ایننطوری
جیکار کنم ،؟؟؟؟؟
مامانم همش نفرین و حسوحال بد میده بمنوسر درد میگیرم تاشب بخابم
اینم بگم منوشوهرم با خانوادهامو رفتوامد نداریم و کلا بحث بین هردوخانواده شده.