سلام
من قبلا آدم درون گرایی بودم و احساسات و خواسته هام را از خانوادم پنهان کردند.و هم خودم و هم خونوادم راحت بودن ولی یک سالی بود سعی می کردم خواسته هام و احساساتم بروز بدم. البته خواسته هام مادی نیست. کلا آدم پرتوقع نیستم. مثلا یکی از خواسته هام این بود که مامانم به درد و دلم گوش بدی ولی کلا حوصله نداره. خواهرمم با دوستاش هست.کلا کسی را واسه درد و دل ندارم و تنهام.به این نتیجه رسیدم که دیگه خواسته ها و احساساتم را دیگه درمیون ندارم اینجوری هم خودم راحتم و هم خونوادم.برای درد و دلم هم با وسایل و اشیا اتاق صحبت می کنم. دقیقا مثل دوران کودکی. امروز واقعا حس خیلی خوبی دارم. از اینکه دیگران متوجه احساساتم نمی شند خیلی خوشحالم. از اینکه واسه درد ودل کردن الان چیزهایی وجود دارند که به حرفام گوش می دند خیلی خوشحالم.
فکر نکنید بچم، ۳۰ سالم هست. ولی امروز احساس خیلی سبکی دارم.برونگرایی واسه من مثل سم بود.