ماتو نامزدیمون مشکل داشتیم به زور خانواده ها ازدواج کردیم یعنی تو بیست وسه سالگی شدم مثل یه زن سی ساله
عزیز جان ببین من خودمم 22سالمه به هر حال همه مشکلاتی دارن تو زندگیشون منم همینطور و طلاق و طرح مشکلات خانوادگی در مجموع تو فرهنگ ما با مشکلات زیادی مواجه میشه حرفم اینه باید اولویت بندی کنی ببینی چه چیزایی رو میتونی نشنیده بگیری یا در نهایت تحمل کنی و چه چیزایی خط قرمزته،نهایتش اینه که اون به زور با شما ازدواج کرده شما هم به زور داری باهاش زندگی میکنی ولی به هیچ دلیلی هیچ کسی هیچ جای دنیا نمیتونه باعث آزار روحی کسی بشه اول از همه سعی کن خودت رو قوی کنی و بعد از اون بهش بفهمونی حق نداره روانت رو آزار بده،هیچ کس خوب مطلق نیست اما نباید اجازه بدی و واری کنه بفهمه با این حرفا میتونه آزارت بده
من نمیدونم خانواده ی شما وهمسرت چه طرز تفکری دارن یا چقدر براشون مهمه این زندگی حفظ بشه!
من به شخصه اگر شوهرم هرشب و هرشب تا اون موقع بی دلیل بیرون باشه و به من توجه نکنه و تازه با حرفاش اذیتم کنه یه شب که دیر بیاد قفل میزنم پشت در خونه میگم برو همونجایی که تا حالا بودی و اجازه هم نمیدم کسی دخالت کنه اگرم کسی ازش دفاع کرد کاملا توضیح میدم که چه رفتاری داره اگرم کار به جای باریک کشید میرم دادگاه میگم من زندگیمو دوس دارم طلاق نمیخوام شوهرم ناسازگاری میکنه دادکاهم چنان زهر چشمی ازش بگیره دیگه از این غلطا نکنه
فوق فوقشم مهریه مو میذارم اجرا و تو همه ی دادگاها میگم طلاق نمیخوام من خودم 314تا سکه مهرمه که موظفه بده ولی اگر 14 تاهم باشه نزدیک 75 تومن پولش میشه که همونم زجرش میده تا بخواد پرداخت کنه تازه طلاقم نمیگیرم کاری میکنم از کرده و نکرده ی خودش پشیمون شه
آهان راستی اینم بگم منم مادر شوهرم خودم و مادرشوهرم یکی از خواهرم خاله هام هستن که ناگفته نماند سالهای ساله همه میگفتن اینا فتنه ن و اذیت میکنن و این حرفا
شهلاجان من خاله ام خیلی پشتمه پدرشوهرخواهرشوهرهام هم خیلی پشتم هست درعوض مامانم اینا پشت شوهرم هستن نگاه اصلاخسیس نیست خرج میکنه برای خونه ازبیرون خیلی باشخصیت هست قیافش واینا بدنیست ولی تنها مشکلی که داره من اولویت اول زندگیش نیستم مثلا چهار پنج ماهی یه بار میاد مثلا یه بیرون که میخوایم بریم صدباربایدبهش بگم تابیاد
نگاه تازمانی که هیچی بهش نگم خوبه اگه بگم که منم تنها هستم دلم میگیره دوست دارمدارم بعضی وقت هاباهم وقت بگزرونیم میشه انگار عمر باش اینا وقتی میبینن اینقدرتنهاهستم خیلی پیگیرش میشن ولی دوروزخوبه بعدبازشروع میکنه دیروزمثلاسیزده بودرفت دوازده برگشت انگارنه انگارمنم ادم توخونه
نگاه وقتی بهش نگم چرا میری تورو خدا یکم بیشتر اهمیت بده به خونه می خوام باهم باشیم حتی مثلاً پارسالم دیگه خسته شده بودم مثلاً دیگه خونه مامان اینا موندم گفتم که دیگه برنمیگردم هر کسی که دوست داری سلاح میدونی بگیری من واقعا خسته شدم رو اعصابم تاثیر گذاشته بود که مامان گفت که مهمتر از اعصاب دخترم نیست که ولی آخر سر اومد گفت و الکی گفتم من زندگیمو دوست دارم من زنمو دوست دارم بعد از اینکه برگشتیم که بر همون آش و همون کاسه خسته شدم دیگه همه میدونن اختلاف داریم
یه وقتایی اونقدر خسته میشم که آرزوی مردن می کنم توی ایران به مردا اجازه همه کاری میدن دادگاه پشت زن نیست آدم میخواد چی چی بگه
خدانسيب هيچ حسن نکنه يه وقت هايي هست ادم باهزارتا اميدبه يه نفر جواب مثبت ميده کلي براي خودش رويا ميچينه برنامه ميچينه ولي بعد ميبينه اصلا زندگي اونطوري نيست هفت سال هشت سال ميجنگه تازندگيش درست جنت حالا چه بامحبت کردن چه دوستي چه باقهر. دعواباهرسلاحي که بلوار هست ميخواستم کار بيشتراز اين خراب نکنم همش ميگفتم کاريه که شده کاري کنم که محبتش به خونه بيشتر بشه اونوقت که توخونه ميمونه امتحان کردم بيشتراز قبل به خودم رسيدم سعي کردم هرکاريوکه دوست داره انجام بدم هرکاري که باعث بشه دلگرميش به خونه بيشتر بشه ولي همش بيفايده بود همه چيز تازماني خوب هست که چيزي ازش نخوام جديدا فهميدم چهار درصد احتمال داره که بچه گيرش بياد تا بگم چرا ميزنه خودشو ديونه بازي وشروع ميکنه فحش دادن
