یه روز عکساتون رو بیار بهش بگو حوصلم سر رفته بیا باهم مرور خاطرات کنیم
کم کم برو تو عکسای قدیمش
بعد باخنده و لوندی بگو ای شیطون خوش تیپ بودی
یا مثلا اونجایی که به خودش رسیده بگو ای جاااااان وقتی اینجوری به خودت میرسی چه قندی تو دل داداشم آب میشه و...
یه چند روز بعدش هم بگو عزیز میخوام یه مشورتی باهات کنم.یکی از دوستام بهم گفته از وقتی بچه دار شدم کمتر وقت و حوصله رسیدن به خودم رو میکنم و خودم متوجه نبودم همسرم بهم گفته
بهش بگو ازم کمک خواسته...بگو به نظر تو که بچه داری و میدونم همیشه خودت رو برا داداشم ترگل و پرگل میکنی چه جوری بهش کمک کنم.چه پیشنهادی بدم
اینجوری هم غیر مستقیم گفتی هم بالاخره یه تلنگری هست و به خودش میاد