سوتی خواهرمو میگم،تازه داماد دار شده بودیم،همه دور هم نشسته بودیم و مشغول کارت بازی
خواهر دیگم دقیقا جلو داماد نشسته بود و ما جیغ و داد مشغول بازی یهو نمدونم چی شد ک بازی متوقف شد،من رفتم چایی بیارم چشمم ب خواهرم افتاد دیدم خشتکش ازین سر ب اون سر جررررر😳😳😳🤯🤯🤯🤯 خودمو ناخن میکشیدم ک فقط بلند شو از جلو این بدبختتتت