من چی بگم دو هفتع مونده به عروسیم همه چی بهم خورد تازه جهاز خریده بودم
من اینجوری راحت ترم وقتی با اون پسره بودم همش ترس داشتم ک کسی نفهمه.عذاب وجدان داشتم ک دارم گناه میکنم وخانوادم بهم اعتماد دارن و من ازاعتمادشون سواستفاده میکنم الان ک دوس پسر ندارم راضیم فکرمم درگیرنیس
یا یکیشون خیانت میکنه یا سر ی چیزی دعواشون میشه دیگه بهم میزنن .یا یکیشون رفتارش سرد میشه..من خودم بچگی کردم با ی پسره دوست شده بودم واقعا دوسش داشتم اونم باحرفاش خامم کرد بهم وعده ازدواج داد... ولی بهانه می اوردو جلو نمی اومد .از رفتارش متوجه شدم نیتش سواستفاده ست. کات کردم
والا من با اينچيزايي ک خوندم به خودمون شک کردم پنج ساله باهميم خيييييييلي همو میخوایم هفته بعدم گفت میام خاستگاريت ولی ترس افتاد تو دلم 😓😔
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
