بچه ها خیلی حرص دارم میخورم هنوزم
با اینکه جدا شدم و دیگه ریختش رو نمی بینم
ولی یادمه جاریم پشت من کلی حرف زده بود براش
جاریم خیلی بدجنس و حسود بود
منم نه اینکه خودم بگم همه میگفتن که یه عروس ارام و مهربون و مودب بودم
خودشون هم میگفتن تا اینکه اون جاری حسود اومد و شروع کرد به تفرقه اندازی
سر کار مسمومیت شیمیایی گرفتم بیمارستان نیومد دیدنم. بیست روز توی خونه بودم... نیومد زنگم نزد بهم
من تعادل نداشتم نمیتونستم درست راه برم..
یه ختم انعام گرفته بود برا عموی شوهرم
به شوهرم زنگ زد شوهرم گفت خانمم نمیتونه بیاد چون تعادل نداره
قیافه گرفت قطع کرد
ب شوهرم گفتم میرم ولش کن
الان میخواد قهر کنه
رفتم دیدم قیافه گرفته
گفتم مامان ناراحت نشی من اگل گفتم نمیام حالم بد بود
پشت گنده اشو بهم کرد رفت
دخترشم صدام کرد گفت ما از تو گله داریم
گفت مامانم ختم انعام گرفته تو زنگ نزدی بگی بیام کمک
گفتم من بیست روزه مریضم سر کار نمیرم حالم بده... افتادم تو خونه... مامانت یه زنگ نزده
الان مبگی چرا نیومدی کمک؟؟
گفت نه به هر حال ما توقع داشتیم!!
الان دیگه نمی بینمشون اما...
خدا شاهده هر روز برا آزارشون نفرینشون میکنم
اخه من خیلی مظلوم بودم
پسرشون کار نمیکرد درست و حسابی
خودم خرج میدادم....