همون موجود لعنتی ، با افتخار و کلی منت گذاشتن سه تا پشتی زاقارت به عنوان کادو عروسی برداشت واسه من آورد
منم اهل پشتی گذاشتن تو خونم نبودم انداختمشون تو انباری از توهینشم خیلی کفری بودم.
یه روز که خیلی ازشون حرصی بودم پشتیارو گذاشتم سرکوچه
همون لحظه ماشین حمل زباله اومد و کارگر پشتیارو برداشت برد. دلم خیلی خنک شد بعدم که شوهرم سراغ پشتیارو گرفت گفتم دادم به کسی اونم خیلی بهش برخورد کادوی گرون قیمت ننشو دارم رفته😁😁😁