حرفات واقعا درسته ...یه تبلیغ بود ک خانومه با دو تا نگرش ب زندگی نگاه میکرد مثلا بچش شیطونی میکرد یه بار میگفت دیگه خسته شدم ازین بچه ک امانمو بریده یه بار دیگه میگف خدا رو شکر ک بچم سالمه و داره بازی میکنه... سعی کن با یه دیدِ دیگه بهش نگاه کنی اما واقعا خیلی سخته من ک خودم همیشه نیمه ی خالیِ لیوانو میبینم
تو خونه ی بابام از دست عموها عمه ها مادربزرگم در امان نبودم، بابام مریض بود و دست بزن داشت مامانم از اون مریض تر سالها حبسم کردن تو خونه مثل یه بدبخت باهام رفتار کردن و.....
واقعا 😑😶 فک کن من از هیچی شانس نیوردم عموها و عمه هامو و مامان بزرگم مث زامبی بودن کابوس بودن مامان بابام مریض و روانی من مث یه موش آزمایشگاهی بودم زیر دستشون شکنجم میدادن بابام مث دیوونه ها منو از موهام بلند میکرد پرت میکرد کمر بند شلاق مشت لگد یبار اینقد زد مامانم میگفت نمیدونم چجوری زنده موندی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
