بچه ها ما 3 تا خواهریم 1 داداش
این داداش مام یکی یه دونه بوده هرچی خواست بابا م براش خرید هر جا خواست بره گفتیم باشه هرکار کرد گفتیم جوونه مهمونی میرفت گوششو سوراخ کرد
درسشو 2ترم مکانیک خوند ول کرد رفت یه رشته دیگه ای خوند بخدا باهوش بودا تو ازمونای علمی برنده میشد (حالا کامل نمیگم یه موقع شناخته نشم) ولی درسشو تا کاردانی خوند و ول کرد.رسیدیم به سربازی اقا بچه ها پدرمون در اومد بابام به زور انداختش تهرون باورتون میشه دفتری بود توو خدمت مامان بابای بدبخت من میبردن میاوردنش اقا یه موقع سختش نشه.سربازی ام با التماس تموم کرد.
بابام واسش یه مغازه زد داداشم خیلی سیاست داره و زبون بازه این مغازه رو میچرخوند درامدشم خوب بود منتها یه 40 میلیونی جمع کرد این ماه محرم وصفری یه تومنم کار نکرد.هی از پولش خورد خورد از بابام میگرفت باورتون میشه 15 میلیون یه پسر25 ساله خرج کرد تو 3 ماه.
خرج باشگاه و دارو بدنسازی و لباس و رستوران و دوست دختراش
دیگه بابامم دید این ادم نیست واسش یه ماشین ثبت نام کرد که بیشتر پولاشو هیف و میل نکنه
پولم که میخواست از بابام جدیدا یاد گرفته بود میدید بابام میگفت چقدر خرج میکنی تو که واسه خونه یه قرونم خرج نمیکنی بگیم خرج خونه منو میدی
پس پول برای چیته؟؟؟
میگفت اره من جوونم خرج دارم صداشو میبرد بالا که تو برا من مگه چیکار کردی پدرمی وظیفته بدی بچه زاییدی باید ساورتش کنی.جدیدانم یاد گرفته بود میزد یه چزی رو میشکوند اگه مخالفت میکردی باهاش.