مرسی گلم از ته دلت راهنمایی ام کردی و ممنون که داستان زندگیت را تعریف کردی شوهر منم یجورایی شبیه شوهر شما بوده یه مرد خوش قیافه و خوش هیکل و اجتماعی که موبایل فروشی داشت همه مشتریان جوان و دانشجو و اطرافش پر از دخترای رنگارنگ بود اما وسط همه اینا منو انتخاب کرد خودش همیشه اینو بهم میگه متاسفانه اطرافیان هم خانواده خودم و هم بدتر خانواده خودش کاری کردند من تو یه قسمتی از زندگیم احساساتم مردن شوهرم بخاطر من تغیر شغل داد خیلی کارهها کرد منم الان نزدیک به دو ساله از کارم زدم بیرون اما خب میگم هم افسرده و هم بی احساس شدم البته تو یه قسمتی از زندگیم و بیشتر وقتها به رفتن فکر میکردم اما اون تمام تلاشش میکنه تا من و دخترم کمبود نداشته باشیم دیشب میگفت رفتم مغازه تا خسته ام و حوصله نداشتم برم مراسم و ترسیدم بهت بگم و سوال و جوابم بکنی من هنوزم دوستش دارم اما همراه یه بغض هایی، یه ناگفته هایی، امیدورام منم بتونم مثل شما سکان این کشتی را بدست بگیرم و آرامش رو تو زندگیم برقرار کنم شما هم روز به روز تو زندگیت موفق تر بشی 🙏🙏🙏🙏
عزیزم...وقتی بین اون همه دختر انتخابش تو بودی...وقتی حاضر شده بخاطرت شغلش و تغییر بده...وقتی با این همه فشار زندگی و طعنه و تهمت بازم کتارته...برا خوشبختیت تلاش میکنه اینهمه سفر میبردت خرجت میکنه...گفتی اوایل ازدواجت ماشین مستقل داشتی ببین چقد بها بهت میده...تو اگه میخاستی میتونستی عرش خدارو تو دستت بگیری با محبت کردنات با زبون ریختنات...کاش بتونی دوباره به شغلت برگردی افکار مزخرف و دور بریزی...فقط به تفریح و سفر فکر کنین و بچتون و بزرگ کنین...دنیا اینقد جذابیت ها توش هست ک خیانت هیچ جایی توش نداشته باشه...اگه تو هنوزم سرترین باشی هزاران سوگلی بیرون باشن باز تویی ک انتخاب میشی...خرم سلطان کاری کرد ک شاه زن و فرزندش و رها کرد و شیفته اون شد و عقدش کرد.....زن ها قدرتشون پنهانه....خودت و با افسردگی و اینا گول نزن...منم خانواده خودم و همسرم دوره عقد و کوفتمون کردن....خیلی با هم سرد شدیم بعد از ازدواج همه رو دورانداختیم خونه پدر من دوماه یکبار میریم و خونه پدر اون یک ساله ک نرفتیم ... شبا قبل خواب میشینیم از ایندمون میگیم فقط چیزای قشنگ ترسیم میکنیم...اینکه با بچه هامون چ سفرها بریم صاحب چه خونه ای بشیم و خیلی چیزای دیگه...اون بیرون خونه تلاش میکنه منم توی خونه کاری میکنم ک وقتی اومد خوشمزه ترین غذا آماده باشه و بعد غذا حسابی ماساژش میدم خستگیش دراد...اینا قشنگی های زندگیه....شاید شبیع رمانا و فیلمای عاشقانه حرف بزنم اما حقیقتا زندگی همینه....
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
قابلی نداشت😍چون تو حرفای توام یه زندگی با یه عشق پنهان حس کردم...زندگیت اصلا پیچیده نبود ... خیلیا وقتی از مشکلاتشون میگن آدم فقط روش نمیشه بگه امیدی نیس طلاق بگیر...اما شما از بس ک بهونه نیس دنبال بهانه تراشی برای اذیت کردن خودت هستی....من برات یه بغل آرزوی خوب میکنم....اینکه روزی با اطمینان دست همسرت و بگیری و کنار بچه هات بهترین لحظات و رقم بزنین...ممنونم که به حرفام گوش کردی❤💜💚
از شوهرت ناراضی هستی منم متنفرم
ما هم چهارشنبه صبح دعوامون شد در حد جدا شدن البته از سه شنبه شروع شد بخاطر اینکه من گفتم دیدی خواهرت چقدر چاق شده کشیدش کردش دعوا حسابی قهر کرد رفت ترمینال ماشین خودش فروخته و زنگ زد دارم از این شهر میرم یعنی بیا دنبالم منم تا یه ساعت نرفتم دوباره گفتم رو لج بیفته میره و ابروم میره رفتم آوردمش ساعت 11 بود رفتیم مسافرت تا دیشب من خودم نمیتونم دعوا نکنم یا جوابشو ندم اما تو اگه میتونی جواب نده بهترین راه واسه آرامش زندگی هست البته من جایی که احساس خطر کنم جواب نمیدم و یا یجورایی کوتاه میام و بعضی وقتها یه کم غرورم میشکنم تا آرامش برگردونم به زندگی خدا لعنت کنه خانواده شوهرم رو تمام اختلافات ما بخاطر اوناست بعضی وقتها واقعا زندگی رو سختم میکنن خیر نبینند ایشاعالله
نه لجبازی نکن با خودش هر لباسی میخوای بخر و خواستی با خودش بری بیرون بپوشش دیگه کم کم عادت میکنه من یه لباس مجلسی باور کن اصلن لخت نبود فقط پایینش تور بود گرفتم چهار سال پیش عروسی دوستش بود زنگ زد گفت آماده شو بریم عروسی من پوشیدمش وای اومد تن من پا گذاشت تو اون قسمت تورش پاره اش کرد و من گریه و زاری و موهامو کندم اونم بعد نیم ساعت هر کاری کرد نرفتم و پولش گذاشت روش گفت برو یه پوشیده تر بگیر و چند روز بعدش با خودش رفتم گرفتم و اونم ترمیم کردم بعد یکسال پوشیدمش خدا شاهد یه مانتو از این جلو بازها یه ماه پیش گرفتم اگه خودش همراهم نبود آتیشش میزد مانتو استین و دو طرف و همه جاش باز و جیگولی هست اما چون خودش بود چیزی نگفت 😂😂😂 شما هم با خودش برو بگیر و چند بار همراه خوذش بپوش بعدش دیگه عادت میکنه
عزیزم میشه بیشتر با منم حرف بزنی
شوهر منم دوست دختر داره
تقریبا یک ساله که با این دختره هست
خواهر زن عموشه
نمیدونم هدفش از این ارتباط چیه میخاد دختره رو برای ازدواج یا فقط دوستی!!
چون تو خانواده شون چند همسری رواج داره
منم یه وقتایی میشینم هی آنلاین بودناشونو و آفلاین شدنشون با هم چک میکنم
هی حرص میخورم هی حرص میخورم
شبا تا صبح از فکر و خیال خابم نمیبره هر کاری هم میکنم که بی تفاوت باشم نمیشه
گاهی اوقاتم ب خودش میگم ک بسه دیگه تا کی میخایی ادامه بدی میگه بخدا من با کسی نیستم چرا بهم تهمت میزنی
گرچه میدونم هست چون چند بار اسم دختره رو تو گوشیش تو قسمت پیامای واتساپ اولین اسم دیدم وقتی رمز گوشیش و باز کرده
خودمم خسته شدم دیگه نمیخام اینقدر فکر کنم همین دیشب کلی گریه کردم . اخه من باردارم بخاطر بچه ام نمیخام فکر کنم اما نمیتونم نمیتونم بخدا سخته 😢😢
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
