دیروز رفتیم سینما

مرسی عزیزم. نظر لطفته. دعا کن واسمون دوست قشنگم.   تحملم خیلی کم شده. خیلییییییی. اونم دست از اینکاراش برنمیداره.   

شما سخت تر اینا گذروندی ، الان دوره ایه ک باید با اون احساس ارامشت کاملا مدیریتش کنید و زندگیتو خراب نکنی، ثمین عزیزم تو قوی هستی ، اگر دلت خواست چله حق شناس بگیر خیلی ادامش بهت میده....

باورم نمیشه من بودم که اونا رو از سرم گذروندم. امیدوارم بتونم. خیلی دلم آرامش میخواد  . مرسی عزیزم از پیشنهادت     

چه ربطی داره خواهر با عروسم چرا کل کل کنم؟   حالا کوووووو تا عروس.
آخه پدرشوهرم میگفت بیار من نگه میدارم مامانش گفت من حوصله ی نق نق بچه ندارم! واسه اون حرف به اونجا کشید. واقعاً میشه فکر نکرد؟ خودت فکر نمیکنی؟ باورت میشه میدیدمشون استرس اون لحظه میومد تو وجودم که تنها بودم و خودش رو میکوبید به در که در رو بشکونه؟ اینا دست خوده آدمه؟تازه یکم احساس ترسم کمتر شده. تو این دو سال که دوباره ارتباط گرفتیم باهاشون نصف موهام ریخته. میخوام ایندفعه برم آرامبخش بگیرم از دکترم. نمیتونم کنترل کنم واقعاً.