ببین گلم من اصالتا تهرانیم ازدواج کردم بعد دوسال رفتیم به یه شهر مرزی که فاصلش باخودشهر 40کیلومتر بود یعنی جایی دورتراز شهرستانی که منتقل شده بودیم،وهیچ امکانات رفاهی وتفریحی نداشت حتی یه نانواییغیرازلواش!خلاصه بدون گاز و....وروزی چندساعت قطع آب،باید میرفتیم عین 40سال قدیم کپسول گاز میگرفت وچراغ نفت میکردیم،خلاصه ولی طبیعت وآب وهوا20،مردمان مهربون وفرهنگ زیباشون،کلی باهمسرم از طبیعت بکرش واوقات تنهاییمون استفاده میکردیم،بعدمن خودجوش اونجا کلاس عربی وقرآن گزاشتم واوقات فراغتم استفاده کردم،الان هراز گاهی خواب اون شهر رومیبینم ودیدن دوبارش برام آرزوشده