من دیشب از دست شوهرم ناراحت شدم بابت غذا نخوردنش
ما مشکل بارداری داریم هر دو صعیفیم من خودمو با آمپول سوراخ سوراخ میکنم که یه تخمک مناسب داشته باشم
ایشون حتی غذاشم درست و حسابی نمیخوره که ضعفش برطرف شه
خیلی ناراحت شدم و بغض کردم اونم گفت چرا درک نمیکنی میگم گشنم نیس
دیگه ادامه ندادم بحث رو شب خوابیدیم و قبل از خواب طبق عادتم بوسش کردم و بهش گفتم دوستت دارم
امروز بلند شدم وسایلش رو اماده کردم الانم وقت ظهر میخوام بهش تلفن کنم
اینارو نوشتم که بدونی دعوا و ناراحتی دیشبم به بوس و تلفن امروزم ربطی نداره
ناراحتی دیشبم رو ادامه ندادم تا غوغا نشه و امروز سر یه وقت مناسب باهاش صحبت میکنم
ازش دلخور شدم و دلخورم
اماهیچوقت اجازه نمیدم این دلخوریها و حتی بزرگتر از ایناش
روی رفتارهای عادی زتدگیم تاثیر بزاره
بوس هر شب عادت شده برام چه دعوا کنم چه نکنم
هیچووووووقت جاتو جدا نکن هیچووووووقت
و فقط برنامه زندگیت دست خودته